سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این وبلاگ در ستاد ساماندهی پایگاههای اینترنتی به آدرس www.samandehi.ir ثبت شده است .

خاطرات خواندنی احمد چلبی از رژیم صدام، ایران، آمریکا و اشغال عرا
نظرات ()

گفتیم که صدام به سمت کویت می‌رود. درست همان روز از وزارت دفاع آمریکا و وزارت دفاع انگلیس و حکومت کویت با ما تماس گرفتند تا آنچه گفته بودیم را مسخره کنند! ولی دوازده ساعت بعد کلینتون اعلام کرد که پنجاه هزار سرباز آمریکایی را به کویت خواهد فرستاد.
گروه بین‌الملل رجانیوز: در قسمت قبلی این سلسله مطالب (که ترجمه‌ایست از مصاحبه‌ی تفصیلی احمد چلبی درباره پشت پرده‌ی سیاست عراق و آمریکا و ایران در سال‌های اخیر) درباره‌ی رایزنی‌ها با آمریکا برای حمایت از طرح‌های سرنگونی صدام و ارتباط‌گیری با سران کشورهای عربی در همین راستا و بحث درگیری‌های داخل کردستان عراق بین مخالفین صدام مطالبی را خواندیم. با هم قسمت نهم را می‌خوانیم: 
 
-احمد چلبی: اینجا می‌‌خواهم به موضوعی اشاره کنم که پیشتر یادم رفت بگویم. در پاییز سال 1993 به واشنگتن رفته بودم. در آنجا جلسه?ای برگزار شد که من بودم با پانزده مسئول آمریکایی از وزارت خارجه و وزارت دفاع و شورای امنیت ملی و سیا. از من خواستند که طرحی برای سرنگونی صدام ارائه کنم. فقط من بودم، آنجا «طرح سه شهر» را ارائه کردم: موصل، بصره، بغداد. جنبشی نظامی-سیاسی-رسانه‌ای از طرف مخالفین عراقی مشترکا با نیروهای طرفدار ما داخل ارتش با کمک غرب برای سرنگونی صدام.
 
*منظورت از کمک غرب در اینجا چیست؟
-کمک‌های نظامی و مالی و گسترده‌تر کردن منطقه‌ی پرواز‌ممنوع برای حمایت از طرح سه شهر. طرح را شنیدند ولی در آنجا چیزی از آنها نشنیدیم.
چندی بعد، آمریکایی‌ها اصرار داشتند که به واشنگتن بروم. به لندن رفتم و از آنجا در آگوست 1994 به واشنگتن رفتم. شش روز در واشنگتن ماندم و در آن چند روز با سی و هفت مأمور آمریکایی از همه‌ی قسمت‌های اداری مرتبط با سیاست خارجی دیدار داشتم. از اینکه چطور توانستیم به درگیری مسلحانه در کردستان خاتمه دهیم متعجب بودند.
در واشنگتن، مسئول خاص عراق در سی آی ای به دیدارم آمد. گفت: «می‌‌خواهیم به امور تحرک بدهیم. از تو می‌‌خواهیم که به عراق برگردی چون هیئتی از اعضای کمیسیون امنیتی کنگره?ی آمریکا و از مجلس سنا، می‌خواهند سفری به منطقه داشته باشند تا ببینند ما داریم چه می‌کنیم.»
گفتم: بسیار خب.
اضافه کرد: معاونم را به تو معرفی می‌کنم. او می‌تواند به امور تحرک بدهد و من کاملا به او اعتماد دارم.
من را با او آشنا کرد، اسمش باب بیر بود.
من در اول سپتامبر به کردستان رفتم. بعدش دو هیئت به آنجا آمدند، یکی‌شان از طرف وزارت خارجه‌ی آمریکا به سرپرستی دیوید لیت که سفیر ترکیه به عنوان مسئول روابط آمریکا با ترکیه در وزارت خارجه‌ی ترکیه هم همراهشان بود، و یک هیئت دیگر از طرف سیا.
 
*با هم آمدند؟
-نه. هر کدام جداگانه آمدند و در زمان‌های مختلف. ولی مجموعا ظرف 48 ساعت رسیدند.
 
*با همدیگر در یک زمان واحد جلسه داشتید؟
-نه. آنها با هم نشست نداشتند. در ابتدا، جلسه با هیئت کنگره بود و بعد با هیئت سیا. ترکیه‌ای‌ها چندان نسبت به سیا خیالشان راحت نبود.
هیئت کنگره با هواپیما آمدند و باب بیر همراه با گروهش از ترکیه و با ماشین آمدند. هیئت کنگره خیلی به اوضاع توجه و اهتمام داشت. بیر (از سیا) به دیدار جلال و مسعود رفت و من هم همراهش رفتم. با هرکدامشان دیداری جداگانه و شخصی داشت. به آنها گفت که حکومت آمریکا تصمیم گرفته است که نظام صدام را سرنگون کند.
 
*این در چه ماهی بود؟
-در اوایل سپتامبر 1994. با جلال و مسعود در حضور من نشست داشت و از آنها پرسید: آیا شما حاضرید در این موضوع با احمد چلبی همکاری کنید؟
-جواب دادند: بله، ما از این امر استقبال می‌کنیم.
آمریکایی‌ها از این موضوع خوشحال شدند. سپس هیئت کنگره‌ خواست به منطقه‌ی مرز با ارتش عراق برویم. ما نقاطی در خط مقدم با ارتش عراق داشتیم. ارتش عراق وضعیت معیشتی بدی داشتند، آنها حتی غذا برای خوردن نداشتند. ما با نقاط خط مقدم ارتش عراق روابط خوبی داشتیم. همراه هیئت رسیدیم به منطقه‌ی رودخانه که حد فاصل بین ما و آنها بود.
کسانی که طرف دیگر رودخانه [یعنی مناطق تحت سیطره‌ی حکومت صدام] بودند هم رفقای خودمان بودند. از آمریکایی‌ها پرسیدم: «می‌خواهید برویم طرف دیگر رودخانه؟» پرسیدند: «یعنی چه؟» 
گفتم: «یعنی رد شویم و بروید مردم را ببینید.»
پرسیدند: به همین سادگی؟
جواب دادم: بله.
گفتند: شما رد شوید، ما تماشا می‌کنیم.
یکی‌شان که مسئول کمیته‌ی اطلاعات در مجلس سنای آمریکا بود و اسمش تا جایی که یادم است کریس برواد بود گفت: این چندان مهم نیست.
در جوابش گفتم: می‌توانیم حتی تا عمق شصت کیلومتری هم پیش برویم بدون آنکه مشکل خاصی پیش بیاید.
این موضوع خیلی نظرشان را جلب کرد. و هیئت کنگره بعدا نامه‌ای در همین باره به من نوشتند.
در هر حال براود گفت: «من عملیات آمریکا را سال‌هاست که دنبال می‌کنم. تا حالی چیزی به این عظمت در عین چنین امکانات ناچیزی ندیده بودم.»
شبکه‌ی رادیویی ما پیشتر 25 وات بود. یک سری مهندس آوردیم و آن را پیشرفت دادیم. پایگاهی برای تلویزیون بر روی کوه کوراک ایجاد کردیم که حتی تا موصل قابل دریافت بود. حجم ما بسیار بیشتر از چیزی بود که آمریکایی‌ها توقع داشتند.
هیئت کنگره همراه با هیئت سیا از عراق رفتند. گفتند هیئتی خواهند فرستاد که به صورت دائم در کردستان حضور داشته باشد. در همین اثنا در کردستان آتش‌بس شد. ما نمی‌توانستیم هزار و دویست ناظر در راه‌ها بگذاریم، فلذا عقب‌ کشیدیم. آمریکایی‌ها [در زمینه‌ی آتش بس] به ما کمکی نکردند. بعدا فهمیدم کسی که به ما کمک نکرده جورج تنت بوده که بعدها شد رئیس سیا و در آن وقت مسئول هماهنگی بین کاخ سفید و دستگاه اطلاعاتی آمریکا بود. تنت می‌گفت قانون به آنها اجازه نمی‌دهد که به این شکل به کنگره‌ی ملی عراق [به رهبری چلبی] کمک کنند و اینکه متوقف کردن درگیری مسلحانه بین کردها جزو وظایف ما [کنگره‌ی ملی عراق] به حساب نمی?آید. 
در اصل می‌ترسیدند که ما قوی شویم و به ما مشروعیت ببخشند. ضمنا از صدام هم می‌ترسیدند. حکومت کلینتون نمی‌‌خواست هیچ درگیری و زد و خوردی با صدام پیدا کند.
در همین دوره، ما یک سیستم تماس کامل برپا کردیم. به ما گزارش‌هایی می‌رسید مبنی بر اینکه صدام دارد تانک‌ها و واحدهای نظامی را از شمال به سمت کویت می‌برد. ما مدام به آمریکایی‌ها می‌گفتیم که صدام دارد به سمت کویت می‌رود ولی توجهی نمی‌کردند.
یک روز بیانیه‌ای صادر کردیم که خبرگزاری رویترز آن را منتشر کرد. در آن گفتیم که صدام به سمت کویت می‌رود و نیروهای زرهی گارد ریاست جمهوری در مسافت سی کیلومتری مرزهای کویت قرار گرفته‌اند. درست همان روز از وزارت دفاع آمریکا و وزارت دفاع انگلیس و حکومت کویت با ما تماس گرفتند تا آنچه گفته بودیم را مسخره کنند! ولی دوازده ساعت بعد کلینتون اعلام کرد که پنجاه هزار سرباز آمریکایی را به کویت خواهد فرستاد چون صدام تهدید به حمله‌ی به آنجا کرده است. سپس وزیر دفاع وقت آمریکا ویلیام بری سفری به کویت داشت.
 او می‌خواست یک منطقه‌ی امن در جنوب عراق در مرز با کویت ایجاد کند؛ یعنی درست جایی که ما می‌خواستیم مقری داشته باشیم ولی آنتونی لیک (مشاور امنیت ملی) با این مسئله موافقت نکرد و قطعنامه‌ای از طرف شورای امنیت صادر شد که دستور می‌داد منطقه‌ی امنی در جنوب عراق تشکیل شود.
 
*در آن اشاره?ای به مسئله‌ی تانک‌ها شده بود؟
-چیزی درباره‌ی تانک یا نیروهای زمینی در بر نداشت. ما طبعا با مخالفین مبارز در جنوب عراق در تماس بودیم و آنها ما را در جریان ماوقع و امور می‌گذاشتند و ما هم به آنها کمک می‌کردیم و اخبارشان را منتقل می‌کردیم و می‌خواستیم کار در سراسر عراق پخش شود. ما با «نیروهای مخالف» در بغداد هم تماس داشتیم و افرادی را از کردستان به آنجا می‌فرستادیم. جلساتی داشتیم و خودمان را آماده کرده بودیم که بر مناطق نزدیک خودمان (به جهت سهولت آن) و در راستای سرنگونی صدام، مسلط شویم.
سیا هیئتی به کردستان فرستاد. مدت کوتاهی ماند و در زمان «روز شکرگزاری» به آمریکا بازگشت. و کمتر از یک ماه بعد باز درگیری‌های مسلحانه بین حزب دموکراتیک کردستان و اتحادیه‌ی میهنی کردستان دوباره آغاز شد. درگیری‌?ها گسترده بود و ما از مسئله‌ی میانجیگری بینشان عقب نشستیم. درگیری?ها به شکل گسترده‌ای بالا گرفت و ایران اعلام کرد که هیئتی برای میانجی‌گری بین طرفین ارسال خواهد کرد. در آن زمان به دیوید لیت گفتم: با هم از طریق تلفن صحبتی داشته باشیم.
گفت: آیا کردها حاضرند اگر من بخواهم به کردستان بیایم درگیری را تمام کنند، طوری که موقعی که من رسیدم درگیری‌ها تمام شده باشد؟
پرسیدم: یعنی چه می‌خواهی؟
گفت: فقط می‌خواهم این را اعلام کنند.
من به مسعود و جلال، به هر کدام جداگانه، نامه‌‌ای نوشتم. هر دو به صورت جداگانه و کتبا نوشتند که آماده‌ی آتش‌بس هستند. با دیوید لیت تماس گرفتم و ماجرا به او اطلاع دادم. گفت که ظرف بیست و چهار ساعت خودش را می‌رساند. او همراه با هیئتی از سیا آمد و باب بیِر و سفیر ترکیه هم همراهشان بود. لیت شروع کرد به رفت و آمد بین مناطق طرفین درگیری تا با آنها گفتگو کند و از من خواست در طول مسیر نگهبان قرار دهم. با هر دو [مسعود و جلال] صحبت کرد و دست آخر گفت: «ما این را قبول داریم که تو طرحی برای پایان دادن به درگیری‌ها تهیه کنی و دولت آمریکا هم همراه با تو ملتزم است که این طرح را تأیید کند.»
پرسیدم: چطور؟
جواب داد: تو کاملا مورد اطمینان دولت آمریکا هستی و همه‌ی سهامش را روی تو آورده است. می‌خواهد این تأیید هم نوعی بالا بردن قیمت تو باشد.»
لیت سپس گفت که به مسعود و جلال اطلاع داده است که از طریق من با آنها تماس خواهد داشت. این ماجرا در اواخر ژانویه‌ی 1995 بود. لیت به واشنگتن برگشت و در فوریه‌ی 1995 جلسه‌ای در انستیتوی «سیاست‌های خاور نزدیک واشنگتن» برگزار شد که لیت هم در آن حضور یافت. او در آنجا درباره امور مختلفی صحبت کرد و از نقش کنگره‌ی ملی عراق تقدیر کرد ولی چیزی درباره‌ی التزام (آمریکا به حمایت از طرحش) در آن جلسه نگفت. بعدا هم چیزی از او نشنیدیم.
 
 
ادامه دارد ...
 
--------------------------------------
 
مترجم: وحید خضاب



نویسنده : لبیک
تاریخ : یکشنبه 95/1/15
زمان : 11:21 صبح


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.

Reba.ir

کد بارشی


رفتـــ 25
تحلیل آمار سایت و وبلاگ