سال ها براي ديدن امام زمان عجل الله فرجه دويده بود.هر کاري که بگويي انجام داده بود. داشت نااميد مي شد کهبه او گفتند: فلان جا مي تواني امام زمانت را ببيني.مرد، با چشم گريان به پارچه سفيد روي جنازه خيره بود.حضرت خطابش کرد:« چرا اين گونه دنبال من مي گردي واين رنج ها را متحمل مي شوي؟ مثل اين باشيد تا من بهدنبال شما بيايم؛ اين بانويي است که در دوره کشف حجاب(رضاخان)هفت سال از خانه بيرون نيامد.تا مبادا چشم نامحرمي به او نيفتد.فراق و وصل چه باشد، رضاي دوست طلب که حيف باشد از «او» غير «او» تمنايي
سال ها براي ديدن امام زمان عجل الله فرجه دويده بود.
هر کاري که بگويي انجام داده بود. داشت نااميد مي شد که
به او گفتند: فلان جا مي تواني امام زمانت را ببيني.
مرد، با چشم گريان به پارچه سفيد روي جنازه خيره بود.
حضرت خطابش کرد:« چرا اين گونه دنبال من مي گردي و
اين رنج ها را متحمل مي شوي؟ مثل اين باشيد تا من به
دنبال شما بيايم؛ اين بانويي است که در دوره کشف حجاب(رضاخان)
هفت سال از خانه بيرون نيامد.
تا مبادا چشم نامحرمي به او نيفتد.
فراق و وصل چه باشد، رضاي دوست طلب
که حيف باشد از «او» غير «او» تمنايي