باشگاه خبرنگاران: «سمیر قنطار» قدیمی ترین اسیر لبنانی دربند رژیم صهیونیستی در 20 جولای 1962در روستای دروزی نشین «عیبه» از توابع استان «جبل» لبنان به دنیا آمد. وی در سال 1978 میلادی طی یک عملیات ضد صهیونیستی در شهر صهیونیست نشین نهاریا به اسارت در آمد و در لبنان «سردار اسرا »لقب گرفت.
سمیر قنطار در تاریخ 22 آوریل 1979 در حالی که تنها 16 سال داشت به همراه سه تن از اعضای گروه فلسطینی «جبهه خلق برای آزادی فلسطین» به نام های« عبدالمجید اصلان»، «مهنا الموید» و«احمد الابرص» به شمال سرزمین های اشغالی نفوذ کردند و به محل اقامت یک صهیونیست به نام «هاران» در شهر «نهاریا» یورش بردند و در اقدامی متهورانه او را ربودند.
در همین زمان با نیروهای پلیس مواجه و با آنان درگیر شدند که در جریان این درگیری یکی از نیروهای پلیس رژیم صهیونیستی کشته شد. در این درگیری دو تن از همراهان قنطار یعنی« اصلان » و«موید» شهید شدند ولی خود وی و «احمد ابرص» از سوی نیروهای پلیس رژیم صهیونیستی دستگیر شدند. در تبادل اسرای سال 2008 بین اسرائیل و حزب ا... لبنان از زندان آزاد شد.
هرکس که مقابل شما به عنوان فردی که طولانی ترین دوران اسارت در زندان های صهیونیست ها را داشته اید می نشیند دوست دارد بداند شما چه زمانی و چگونه اسیر شده اید. ما هم از همین سوال آغاز می کنیم و خواهش می کنیم که ماجرا را با جزئیات برای مان بگویید.
بسم ا... الرحمن الرحیم.
ابتدا خوش آمد می گویم به شما برادران که از ایران عزیز آمده اید. درباره مقاومت ابتدا این نکته را یادآور شوم که مقاومت و فعالیت ها با آغاز مقاومت و نبرد فلسطینی ها آغاز شد در آن لحظه مقاومت لبنان وجود نداشت و مقاومت لبنان و یا احزاب لبنانی در فلسطین حضور نداشتند.
در آغاز فعالیت من به عنوان مبارز این احساس را داشتم که باید برای آزادی فلسطین عضو موثری باشم. لذا عضو نهضت آزادی بخش فلسطین شدم. پیش از اسارت در سال 1979 در چند عملیات رزمندگان مقاومت لبنان شرکت کرده بودم و یک بار نیز از مرز اردن در سال 1978 وارد فلسطین شدم. اما از سوی رژیم اردن دستگیر شدم و 11ماه در زندان بودم و در روز 1978.12.25 آزاد شدم و بلافاصله پس از آن، عملیات نظامی را در نهارایا (شمال فلسطین اشغالی) انجام دادم و اسیر شدم. آن عملیات که از دریا انجام شد عملیات ویژه ای بود.
این عملیات در واقع به دلیل اعتراض به توافق کمپ دیوید و سازش سادات با اسرائیل بود. هدف تاکتیکی دیگر هم گرفتن اسیر از اسرائیل برای تبادل اسیران فلسطینی بود. اصل عملیات هم این بود که از اعماق خاک اسرائیل اسیر بگیریم. این کار برای اسرائیل بسیار سنگین بود و به مقاومت روحیه داد. این گونه بود که آوریل 1979 یعنی حدود 2ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، اسیر شدم.
شرح آن عملیات را برایمان می گویید؟
ما از طریق دریا وارد فلسطین اشغالی شدیم و با قایق لاستیکی مسیرمان را ادامه دادیم. غیر از من 3 نفر دیگر هم در این عملیات حضور داشتند. پس از رسیدن به فلسطین اشغالی،حدود ساعت 2 نیمه شب عملیات را آغاز کردیم. این عملیات تا ساعت 6 صبح ادامه داشت. 6 نفر از اسرائیلی ها کشته و 12نفر دیگر نیز زخمی شدند. بزرگ ترین دانشمند اتمی آن زمان اسرائیل به نام«دانی هاران»، عضو کمیته هسته ای اسرائیل، در میان کشته شدگان بود.
در اولین مرحله عملیات، یک مانع در مرز آبی ایجاد کردیم تا بتوانیم یک نفربر نظامی را بزنیم. ما خودرو سازمان امنیت اسرائیل را هدف قرار دادیم که سبب کشته شدن فرمانده امنیتی اسرائیل به نام "الیاهو شاهر" شد. هم چنین یک نفر دیگر هم مجروح و فلج شد. پس از آن برای این که اسیر بگیریم به یک ساختمان 3 طبقه حمله کردیم. در آنجا با نگهبانان درگیر شدیم.
در این ساختمان دانشمند هسته ای اسرائیل زندگی می کرد. خیلی اتفاقی دانشمند اتمی اسرائیل را شناسایی کردیم. در داخل 3 طبقه بمب های دستی کار گذاشتیم زیرا هدف ما پاکسازی ساختمان و دستگیری «دانی هاران» بود که در طبقه سوم سکونت داشت. او را به همراه دختر کوچکش در محل سکونتش دیدیم و در یک عملیات غافل گیرانه بالاخره او را اسیر کردیم.
باید توجه داشت که درعملیات استشهادی، بازگشت غیرممکن است. زیرا رسیدن به اعماق فلسطین و بازگشت محال به نظر می رسید. ما اصرار داشتیم عملیات ما را صهیونیست ها ببینند و لذا مخفیانه نرفته بودیم. آن زمان سواحل بسیار تحت نظر بود. زیرا یک سال پیش، در همان منطقه ،عملیات استشهادی دیگری توسط "نظال المغربی" صورت گرفته بود.
هنگام بازگشت، تعداد زیادی نظامی را نزدیک قایق بادی دیدیم. آن ها ما را در ساحل متوقف کردند و بین ما درگیری سختی صورت گرفت. یکی از صهیونیست هایی که در آنجا زخمی شد،"یوسف صاحور" ،رئیس امنیت ملی اسرائیل، با درجه سرهنگی، بود. اسرائیلی ها او را به سختی از معرکه خارج کردند. من هم به شدت مجروح و بعد هم اسیر شدم. از همراهان من، یک نفر اسیر و دو نفر، شهید شدند.
اما من را در آن زمان به علت این که فرمانده عملیات بودم،آزاد نکردند. آن موقع من 16.5 سال داشتم. پس از آن در شرایط بسیار سخت بازجویی قرار گرفتم و به دادگاه صهیونیست ها معرفی شدم. رئیس ارتش اسرائیل در آن زمان "رافیل آتن" نام داشت که درخواست اعدام مرا کرد و من به اعدام محکوم شدم،اما گروه های مذهبی اسرائیل اعلام کردند که در تعالیم یهود چیزی به نام اعدام وجود ندارد و مانع از اعدام من شدند. بعد از آن به 542 سال، زندان محکوم شدم. در حقیقت به گونه ای دیگر زندانیان را می کشتند. یعنی به تدریج و در طول سال های طولانی آن ها را اعدام کردند.
من در حالی با مقاومت آشنا شدم که نیروهای فلسطینی در لبنان و اسرائیل حضوری فعال داشتند و مقاومت می کردند،علاوه بر آن در میان نظامیان فلسطینی هم موضوع جنگ با اسرائیل، به دلیل حملات مستمر هوایی،وجود داشت.
شما از چه زمانی وارد فعالیت های نظامی برای مقاومت در برابر صهیونیست ها شده اید؟
از 14.5سالگی وارد حوزه مقاومت شدم. من از خانواده ای ثروتمند در منطقه جبل لبنان بودم.پدرم تلاش داشت که مرا برای آموزش به خارج بفرستد. اما من جوابی برای نرفتن به خارج و عشق به فلسطین نداشتم زیرا خود را جزو فلسطین می دانستم.
در دوران زندان چندبار از کاری که کردید پشیمان شدید و با خود می گفتید ای کاش در آن عملیات نبودید؟
من در طول 30 سال اسارت،هیچ گاه احساس پشیمانی نکردم. حتی پیشنهاد شد نامه هایی به خانواده های کشته شدگان بنویسم و اظهار پشیمانی کنم تا در مجازاتم تخفیف دهند،اما من این کار را نکردم.
از همان لحظه اول،خبرنگاران،اسارت مرا گزارش دادند.لذا امکان کشتن من نبود زیرا،کشتن من برای اسرائیل گران تمام می شد.بنابراین به بهانه درمان شکنجه ام کردند؛ از 5گلوله ای که در بدنم داشتم،4 تا را بدون بیهوشی خارج کردند و . . . اما اصلا پشیمان نشدم.
بازجویی که تمام شد هنوزتحت درمان بودم. چند شبانه روز به شکل مصلوب نگهداری شدم. بلندگو در گوشم می گذاشتند، تا حدی که بیهوش می شدم. آبی را که سگ از آن خورده بود به من می خوراندند.این ها را در کتاب خاطرات آن زمان نوشته ام.
دادگاه هم برای شما برگزار شد؟
دادگاه صوری بود. در دادگاه خبرنگاران هم بودند. محاکمه 3ماه طول کشید و تحت پوشش کامل رسانه ای کامل بود. یادم هست در آخرین جلسه صحبتی کردم و این سند شده است. به قاضی گفتم اهمیتی ندارد که مرا به حبس ابد یا اعدام محکوم کنید و اهمیتی هم ندارد که من را محاکمه کنید. من این جا برای کاری آمدم و هدفم این است که روزی فرا برسد که ملت فلسطین به سرزمین خود بازگردد و هویت اصلی خود را بازیابد.
در آن دادگاه من به زندانی انفرادی محکوم شدم .5سال به طور متناوب انفرادی کشیدم و هر گاه بین اسرای فلسطینی بودم، طوری عمل می کردم که هر لحظه امکان داشت که دشمن ما را بکشد. آن ها هم با محکوم کردن 542ساله، یا 100سال یا 200سال در واقع در حال کشتن ما بودند.
در سال 1980 استراتژی اسارت را برای خودم تعریف کردم و آن، زندگی با عزت و مقاومت در زندان بود. به ویژه آن که «موشه دایان» وزیر جنگ اسرائیل که از 1970 تا 1974 وزیر جنگ بود گفته بود این اسرا اگر روزی آزاد شوند باید در جامعه خودشان، بی اثر، معلول و بی خاصیت باشند و توان انجام کاری را نداشته باشند.
در دوران طولانی اسارت فعالیت های خاصی هم انجام می دادید؟
ما در اسارت سعی کردیم چند کتاب به دست آوریم.حتی چند بار اعتصاب غذا کردیم.حدود 200نفر در این اعتصاب ها شهید شدند.ازسال 1982 اعتصاب را آغاز کردیم در این اعتصاب 33 روزه 4 نفر از اسرا به نام های علی حجوی، قاسم حلاوه، انیس دوله و اسحاق مراغه شهید شدند. یادم هست در آن زمان مردم فلسطین تظاهرات خیابانی بزرگی انجام می دادند. لذا دشمن به درخواست هایمان تن داد و صلیب سرخ کتاب ها را به ما داد. در نهایت توانستیم به حق خود برسیم و چند کتاب را به دست آوریم.
از این طریق توانستیم زمان را از فرصت انتظار مرگ به فرصت مقاومت و سال های زندان را به سال های مقاومت تبدیل کنیم.درخواست های ما از سوی اسرائیل اجابت می شد.ما در اسارت جنگ و دشمن را در یک سانتی متری خود می دیدیم و عملا در اسارت جنگ را آغاز کرده بودیم. ما هیچ گاه خود را اسیر نمی دانستیم. مقاومت و خنده های ما در زندان بزرگ ترین شکنجه برای اسرائیلی ها بود. دشمن بدن های ما را شکنجه می کرد اما ما روح آن ها را سوهان می زدیم و معلوم است که ما پیروز بودیم.
ما مامور حمایت از انجمن ملی اسرای فلسطینی بودیم.سخنگوی اسیران داشتیم. در برنامه های فرهنگی شرکت می کردیم و دشمن را در زندان ها به ذلت کشیدیم.
در ابتدا اخبار خارج را نداشتیم اما بعدها در 3 نوبت بلندگوها اخبار عربی را منتشر می کرد.روزنامه ای هم به نام "انباء" که اسرائیلی ها منتشر می کردند به ما می دادند. ما این اخبار را به مسخره می گرفتیم. پس از آن موفق به ورودقاچاقی رادیو به زندان شدیم.گروهی هم به نوشتن و انتشار اخبار اقدام می کردند. من از سال 1980 رهبر اسرا بودم. ما شخص معینی نداشتیم،در حقیقت محور ما فلسطین و دشمن محوری ما هم اسرائیل بود.
به یاد دارم درسال 1992، 210 هزار نظامی اسرائیل برای کنترل مردم در خیابان های فلسطین اشغالی مستقر شدند. چون قرار بود تظاهرات بزرگی برگزار شود. این تظاهرات 19روز طول کشید و چند فلسطینی شهید شدند، البته مردم هم 3 اسیر گرفتند. پس از این اعتصاب وزارت دفاع اعلام کرد که باید درخواست های اسرا را اجابت کرد تا مردم بفهمند. پس از آن اجازه استفاده از تلویزیون و رادیو را هم به ما دادند.
اسرائیلی ها برای موجه نشان دادن خود و بیان این که دولتی دموکراتیک و منطبق با معیارهای اروپایی دارند، آزادی هایی را به ما دادند. آن ها می دانستند وقتی اعتصاب غذا شروع می شود و عده ای جان خود را از دست می دادند، فلسطینی ها برای همراهی با ما تظاهرات می کنند و کشته می دهند، این موضوع در جهان منتشر می شد و چهره واقعی اسرائیل نمایان می شد.وقتی به خواسته های ما جواب می دادند در واقع ما را دوست نداشتند.اصلا برای آن ها مهم نیست که اسیران بمیرند یا زنده بمانند. بلکه آن ها برای حفظ آبروی خود این کارها را می کردند. آن ها از تبلیغات و رسانه ها به شدت وحشت دارند و اگر کسی رسانه ای نباشد محکوم به مرگ است.
قطعا زندان همه اش درد و رنج و شکنجه است اما می خواهم سوال متفاوتی در این مصاحبه خراسان بپرسم. خوشحال ترین روزی را که در زندان بودید به یاد دارید؟
ما در زندان،اخبار پیروزی های مقاومت را پیگیری می کردیم و بر این باور بوده و هستیم که ثمره خون شهیدان،آزادی لبنان و فلسطین از اشغال گری است.این جزو افتخارات ماست که برای اولین بار بخش هایی از لبنان با جنگ آزاد شد نه با مذاکره. من می دانستم که سید حسن همواره به فکر من بود. پس از آن که 2اسیر از اسرائیل گرفته شد شک نداشتم که لحظات آزادی من به زودی فرا می رسد. احساس شادی در آن روز را تا آخر عمر فراموش نمی کنم.آن روز من به زندانبانان گفتم به زودی آزاد خواهم شد. زیرا مردی که آزادی لبنان را رقم زده است به فکر آزادی من نیز هست.
شما به دلیل حضور طولانی در زندان های برخی از شهرهای فلسطین اشغالی اطلاعات جامع و کاملی درباره صهیونیست ها و نوع نگاه آن ها به مسائل مختلف دارید. کمی دراین باره توضیح می دهید؟
اسرائیل یک جامعه غیرمنسجم از ملت های جهان است که سعی می کند خود را منسجم نشان دهد "بن گوریون"(موسس نظام صهیونیست ها) سعی کرد برای ملت اسرائیل فرهنگی مشخص را معین کند اما به علت تناقض های مختلف در اسرائیل، نتوانست این کار را انجام دهد.در حال حاضر نیز اسرائیلی ها شاهد تبعیض زیادی هستند. شهروند درجه یک اروپایی خود را «آقای اسرائیل» می داند ،درجه دومی ها از یهودیان شرق و از دولت های عربی و اسرائیلی هستند، این ها از نظر اروپایی ها عقب مانده اند. درجه سومی ها فلسطینی های قبل از 1948 بودند اما اکنون اتیوپی ها درجه 3 هستند که در دهه 90 آمدند و فلسطینی ها درجه 4 شده اند.
به همین علت 2 مدرسه فرهنگ وجود داشت.فرهنگ اول مربوط به کسانی است که معتقدند باید جهان را تسخیر کنیم تا آن را پاک کنیم و در این راه باید اعراب را با خود همراه کنیم.این فرهنگ هواداران صلح است.فرهنگ دوم این است که اسرائیل باید در محدوده کنونی بماند و همچنین از همسایگان خود می ترسد که این یک تناقض فرهنگی در اسرائیل است، یعنی مبارزه یا مبارزه نکردن با همسایگان!
اسرائیلی ها سکولار و به سنت های قدیمی بسیار سطحی پایبند هستند.تمامی یهودیان اسرائیلی از فرهنگ صهیونیسم پیروی می کنند و فقط صهیونیست های متدین تعالیم مذهبی دارند.
حتی مذهبی هایی وجود دارند که معتقدند اسرائیل نباید تشکیل شود،اینان منتظر مسیح هستند و معتقدند که صهیونیسم باعث تاخیر در ظهور مسیح شده است. اما این واقعیت هم وجود دارد که یهودیان در هر شرایطی (البته تنها گروه اندکی که بسیار کم هستند) معتقدند که باوجود جنایاتی که اسرائیل علیه مردم جهان انجام می دهد، باید ازصهیونیسم و اسرائیل حمایت کرد. ارتش هم اکثرا سکولار هستند،یعنی حدود 75درصد سکولار و 25درصد متدین. اما اکنون این نسبت به 40درصد متدین و 60درصد سکولار تبدیل شده است.
شما با رهبر انقلاب اسلامی هم دیدار داشته اید...
بله! من برای اولین بار که رهبر ایران را دیدم از این که او اطلاعات زیادی درباره من دارد، تعجب کردم .حتی از زندگی من در زندان نیز خبر داشتند. من ایشان را دو بار دیده ام.یک بار در یکی از کنفرانس ها بود که از ایشان درخواست کردم انگشترشان را به من بدهند وایشان علاوه بر انگشتر، چفیه اشان را نیز به من دادند.آن دیدار،دیداری بسیار عاطفی بود.
شما به عنوان یکی از فعالان حال حاضر جریان مقاومت، نظرتان درباره برخی تحولات منطقه و به ویژه موضع گیری هایی که گروه هایی مانند حماس انجام می دهند چیست؟
من قبل از این که خالد مشعل از سوریه خارج شود با او دیدار داشتم و درباره برخی مسائل سیاسی با او بحث کردم. فهمیدم که حماس به اخوان المسلمین وفا دارند و اگر بنا باشد بین سوریه که به آن ها پناه داد و اخوان المسلمین که ریشه حماس است یکی را انتخاب کنند،بدون شک اخوان المسلمین را انتخاب خواهند کرد.
من بر این باورم تمام آن چه که تحت عنوان مذاکرات چند جانبه و دوجانبه با حضور آمریکا یا اسرائیل صورت می گیرد نمایشی بیش نیست.
و درباره ترکیه؟
معتقدم آنکارا تنها در گفتار مخالف اسرائیل است.اگر واقعا ترکیه با اسرائیل مخالف بود باید مانند ایران که در اولین ساعات پیروزی انقلاب،سفارت اسرائیل را بست،درعمل با اسرائیل مخالفت و قطع رابطه می کرد.
شرایط برخی انقلاب های منطقه را چگونه می بینید؟
اگر چه به نظر می رسد نهضت های بیداری اسلامی دچار انحراف شده اند اما این امیدواری وجود دارد که به زودی مردم در کشورهای اسلامی، متوجه انحرافات انقلابی شوند و به مسیر صحیح انقلاب خود بازگردند، این اتفاق ان شاءا... به زودی رخ خواهد داد.
از شما تشکر می کنیم. درپایان اگر نکته خاصی دارید بفرمایید...
اکنون ایران کشوری است قوی با مردمی مهربان و عزتمند که با وجود تنگناهای موجود در ایران، از مقاومت لبنان حمایت می کند. مردم ایران باید خود را سرافراز بدانند زیرا الگوی جهان شده اند...سرافراز باشید.