نظرات ()
گفتند که مقداری پول به کنگره ملی عراق میدهند و کمکمان میکنند. البته کمکمان نکردند.[البته] به بعضی طرفهای مخالفین کمک کردند ولی به کنگرهی ملی عراق که مجموعهای سیاسی بود و آلترناتیو نظام محسوب میشد کمک نکردند. و90 درصد ارکان نظام فعلی جزو کسانیاند که عضو کنگرهی ملی عراق بودند.
گروه بینالملل رجانیوز: در قسمت قبلی این سلسله مطالب (که ترجمهایست از مصاحبهی تفصیلی احمد چلبی درباره پشت پردهی سیاست عراق و آمریکا و ایران در سالهای اخیر) مطالبی درباره حمایت ایران از مخالفین صدام و میزان نفوذ ایران در عراق خواندیم. همچنین چرایی و چگونگی تشکیل خانهی شیعه پس از اشغال عراق و رهنمودهای حضرت آیت الله سیستانی در راستای حفظ وحدت جهان اسلام را دیدم. در انتها هم مطالبی درباره حمایت آمریکا از سرنگونی صدام در دوران کلینتون مطرح شد. اینک قسمت هشتم:
*این [اشاره به نامهی کتبی ال گور درباره سرنگونی صدام که در قسمت پیش مطرح شد] اولین باری که موضوع تغییر نظام مطرح میشد؟
-بله. آن نامه هنوز پیش من است. فکر میکنم آنها میزان تعهداتی که این نامه بر عهدهشان میگذاشت را حساب نکرده بودند. در نتیجه ما از این سفر، دو چیز نصیبمان شد: اول موضوع محاکمهی صدام و دوم اینکه حس خوبی در ال گور ایجاد کردیم که نسبت به محیط زیست حساسیم و نتیجهی این دو موضوع، نامهای شد که بعدها به ما در تصویب قانون آزادسازی عراق [در کنگرهی آمریکا] کمک کرد.
در این دوره یک چیز دیگر هم از دولت آمریکا خواستیم و آن اینکه تماس ما با کشورهای عربی را تسهیل کنند. در همین زمینه جلسهای با سفیر عربستان در آمریکا، شاهزاده بندر بن سلطان داشتیم. این جلسه بسیار خوب بود.
[بندر بن سلطان و بیل کلینتون]
بعد، از آمریکاییها خواستیم که به ما برای سفر به عربستان کمک کنند تا بدین ترتیب حصاری که به دورمان کشیده شده بود و چیزی شبیه تحریم بود را بشکنیم. آمریکاییها موافقت کردند. هیئت به لندن برگشت و از آنجا ترتیب سفر به عربستان داده شد. مرحوم ملک فهد یک هواپیمای اختصاصی برای ما فرستاد و با همین هواپیما، 14 نفر از سران مخالفین عراقی در کنگرهی ملی عراق مستقیما به عربستان رفتیم.
*این قضیه در چه سالی بود؟
-در ژوئن سال 1993. قبل از موسم حج. ما فریضهی حج را هم در حالی که مهمان ملک فهد بودیم به جا آوردیم.
بعد من به واشنگتن رفتم و اوضاع را شرح دادم. گفتند: این آغاز خیلی خوبی است و ما میتوانیم بر مبنای آن پیش برویم.
این در ماه جولای 1993 بود. آمریکاییها گفتند: مرحلهی بعدی، کویت است.
ما به کردستان برگشتیم و مدتی همانجا ماندیم. همان زمان بنا کردن مؤسسات کنگرهی ملی عراق آغاز شد. از ماه آوریل همان سال شروع به انتشار روزنامهای کرده بودیم (آن موقع هنوز در آمریکا بودیم). یک رادیو و یک شبکهی تلویزیونی و مرکزی برای رسانههای خارجی و مرکز تماسی با ارتش عراق در مناطق درگیری و خطوطی برای تشریح اوضاع برای داخل هم تأسیس کردیم. همچنین شروع کردیم به تألیف کتابی به زبان انگلیسی درباره محاکمهی صدام و اسمش را گذاشتیم «عدالت و آشتی». در این کتاب مطالب مختلفی را درج کردیم که اولینش، طرح قطعنامهای در شورای امنیت درباره تشکیل دادگاهی جهت محاکمهی صدام و نظامش بود که آن را مجموعهای از وکلا تهیه کرده بودند (از جمله استاد کنعان مکیة). این کتاب همچنین شامل دوازده فهرست اتهامات درباره دوازه متهم اصلی بود: صدام حسین و فرزندانش، علی حسن المجید [علی شیمیایی]، عبد حمود، عزیز صالح، طاق عزیز، طه یاسین رمضان، محمد حمزة الزبیدی، حسین کامل. و همچنین 35 نفر دیگر [متهمهای ردیفهای بعدی].
[از راست: صدام، عبد حمود، طارق عزیز و طه یاسین رمضان]
سپس به کردستان رفتیم و کار را از آنجا شروع کردیم و جلسات شورای اجرایی کنگرهی ملی را در کردستان برگزار کردیم.
*ما الان داریم از کنگرهی ملی عراق به عنوان چتری که مخالفین را در بر میگرفت صحبت میکنیم؟
-بله، در کردستان.
*شامل چه کسانی بود؟
-اسلامگراها و کردها و همهی طرفها.
*مرحلهی بعد چه بود؟
-باید دست به فعالیت مهمی میزدیم. در همین راستا سفر به کویت صورت گرفت.
*در آن سفر چه شد؟
-من آن موقع در کردستان بودم. به تهران رفتم و از آنجا شیخ همام حمودی، نمایندهی مجلس [شیعی] اعلا همراهم آمد تا جزو اعضای هیئت کنگرهی ملی در سفر به کویت باشد. بقیهی اعضای هیئت هم از لندن آمدند. هیئت شامل شش نفر بود: لطیف رشید (وزیر منابع آبی حالا حاضر عراق [در زمان مصاحبه]) از اتحادیهی میهنی کردستان؛ هوشیار زیباری از حزب دموکراتیک کردستان؛ صلاح الشیخلی از جنبش الوفاق، شیخ همام الحمودی و من. این در نوامبر بود.
در کویت مورد استقبال سطح بالایی قرار گرفتیم و با وزیرخارجهی وقت و امیر فعلی کویت شیخ صباح الاحمد دیدار کردیم.
[شیخ همام الحمودی]
*دیدار چطور بود؟
-دیدار خوبی بود. گفتیم این گام مهمی است که ما باید برداریم و ما به شما احترام میگذاریم. بعد با نخستوزیر مرحوم شیخ سعد العبدالله و همچنین با امیر کویت مرحوم شیخ جابر الحمد دیدار کردیم و به ما وعدهی کمک دادند.
*چه جور کمکی؟
-گفتند که مقداری پول به کنگره ملی عراق میدهند تا برای [سر و سامان دادن به] اوضاع خرج شود و کمکمان میکنند. البته کمکمان نکردند.
*پس کویت و عربستان کمکی به شما نکردند؟
-به ما کمک نکردند. به بعضی طرفهای مخالفین کمک کردند ولی به کنگرهی ملی عراق که مجموعهای سیاسی بود و آلترناتیو نظام محسوب میشد کمک نکردند. و90 درصد ارکان نظام فعلی جزو کسانیاند که عضو کنگرهی ملی عراق بودند.
[شیخ جابر الاحمد الجابر الصباح]
آنها به ما وعدهی کمک مالی دادند ولی پولی به دست ما نرسید. من سفر را تمام کردم و به فرانسه رفتم. آنجا قرار یک سری جلسه داشتم. در آن زمان دستگاه اطلاعاتی آمریکا مشغول قضیهای بود که از نظر من قضیهی خطیری بود: سفیر وقت عراق در تونس و سفیر وقت عراق در کانادا را آوردند و گفتند که این دو پناهنده خواهند شد. به آن دو تضمین دادند که اقامتشان در بریتانیا مشکلی نخواهد داشت به شرط آنکه اعلام کنند از نظام جدا شدهاند و به مخالفین پیوستهاند.
*این اتفاق افتاد؟
-بله. سفیر عراق در تونس حامد الجبوری (که پیشتر، «وزیر دولت» [1] در مسائل خارجی و رئیس دفتر احمد حسن البکر و صدام حسین بود) را در یک قایق همراه با خانوادهاش به ایتالیا بردند و سپس وسایلش را به بریتانیا منتقل کردند. همچنین دکتر هشام الشاوی سفیر عراق در کانادا. هر دو را به انگلیس آوردند و از ما خواستند که برای ترتیب دادن یک کنفرانس مطبوعاتی برای آنها کمک کنیم. سیا این موضوع را طبق روش خودش یک پیروزی میدانست. این حرف خیلی برایشان خوشایند و جالب بود که سفرای عراق دارند از نظام صدام حسین اعلام جدایی میکنند. ولی مدت کوتاهی بعد الشاوی از آنها جدا شد چون طبق قراری که با او گذاشته بودند عمل نکردند. او هم به عربستان رفت و هنوز در آنجاست. حامد الجبوری هم در انگلیس ماند.
[حامد الجبوری]
آمریکاییها معتقد بودند اگر بتوانند این کار را بکنند، به حلقهی اطراف صدام میرسند و بر روی او تأثیر میگذارند. این هم و غمشان بود.
بعد از این جریان من به کردستان برگشتم. در راه که بودم، درگیری مسلحانه بین اتحادیهی میهنی کردستان و جنبش اسلامی، در مناطق مختلفی از کردستان شروع شد. وقتی برگشتم جنگ کاملا بالا گرفته بود. بارزانی چند نفری را برای استقبال از من فرستاد. میترسید وقتی در مسیر هستم برایم اتفاقی بیفد. اوضاع واقعا متشنج بود. ما از طریق ایران به کردستان برگشته بودیم. جنبش اسلامی، جزو کنگرهی ملی بود و جلال [طالبانی، رهبر اتحادیهی میهنی] در سفری خارج از عراق بود که جنگ شروع شد. اتحادیهی میهنی به سرعت توانست کار را یکسره و حضور نظامی جنبش اسلامی را از بین ببرد. نخستوزیر کردستان استاد کسرت رسول علی (نایبرئیس اقلیم کردستان) بود که خودش مبارزی شجاع بود، اینها شروع به یک حملهی رسانهای گسترده و سنگین ضد اسلامگراها کردند و این حس را ایجاد کردند که آمریکا میخواهد کار اسلامگراها را یکسره کند. من آن موقع به ذهنم رسد که ما در کردستان حضور داریم، اسلامگراها هم که جزئی از کنگرهی ملی عراق هستند، پس چطور ممکن است درباره این موضوع سکوت کنیم. فلذا شروع به یاریشان کردم.
*یعنی اسلامگراها را تأیید کردی؟
-تأییدشان نکردم، بلکه از آنها [رهبران اتحادی میهنی کردستان] خواستم دست به کارهایی نزنند که مخل احترام فرماندهان جنبش اسلامی باشد. آنها میخواستند به ایران بروند، قبلش از کسرت خواستم که مرشد جنبش اسلامی، شیخ عثمان عبدالعزیز و یکی از پسرانش و دستهای که همراهشان بودند را آزاد کند و به کردستان بیاوردشان، یعنی به منطقهی مسعود [بارزانی] که مقر ما در منطقهی صلاحالدین هم در همانجا بود. کسرت راضی شد و فرستادشان. از استاد مسعود پرسیدم ازشان استقبال میکنی؟ گفت: «طبعا، ولی از روبرو شدن با شیخ خجالت میکشم. تو به استقبالشان برو و برادر من را هم با خودت ببر.»
من به استقبالشان رفتم و چند روز همراه من در مقر ضیافت حزب دموکراتیک کردستان بودند. بعد، برایشان چند خانه در صلاحالدین اجاره کردیم و زمینهی تماسشان با خارج را هم فراهم کردیم تا باقی ماندنشان در کردستان را اعلام کنند. ما موبایل نداشتیم، تلفنهای ماهوارهای داشتیم.
[شیخ عثمان عبدالعزیز]
بعد، برای اینکه به آنها نشان دهم که آمریکاییها قصد زدنِ جنبش اسلامی را ندارند، دیداری ترتیب دادم بین آنها با نمایندهی آمریکا در پایگاه اینجرلیک [ترکیه] باربارا شل که خودش چند ماه بعد در سقوط هلیکوپتر (که توسط خود آمریکاییها هدف قرار گرفته بود) کشته شد.
پیش از دیدار به باربارا شل گفتم به آنها بگو که آمریکا از کسی نخواسته که آنها را هدف قرار دهد یا هر چیز دیگری که ضد آنها باشد را نخواسته است. [با شنیدن این حرف،] سر حال شدند.
در ماه مارس 1994 هیئتی متشکل از بروس رایدل (معاون مارتین اندیک) و این لایبسن (یک افسر اطلاعاتی) و دیوید لیت (که بعدها شد مدیر دفتر شمال خلیج فارس در وزارت خارجهی آمریکا و بعد هم سفیر آمریکا در امارات) با ما دیدار داشتند. این هیئت به دیدار ما آمد و از امکانات ما مطلع شد و اهتمامشان به موضوع را به ما اطلاع داد. بعد ترتیب جلسه این هیئت آمریکایی با مسعود بارزانی با حضور من داده شد. به مسعود بارزانی گفتند: ما از پیشرفت قابل توجهی که کنگرهی ملی به دست آورده است خوشحالیم و میخواهیم کاری کنیم که ارزش و قیمت کنکرهی ملی بالاتر برود.
بارزانی گفت: اگر میخواهید به کنگرهی ملی در عراق کمک کنید، کمک کنید که کنگرهی ملی بر موصل مسلط شود، و این شدنی است.
سکوت حاکم شد، انگار که روی سرشان پرنده نشسته باشد، جُم نمیخوردند! و جلسه تمام شد.
[مسعود بارزانی و احمد چلبی]
با این جلسه، وضعیت آمریکاییها کاملا روشن شد. این هیئت به آمریکا بازگشت و ماه بعد یک هیئت از سیا به کردستان آمد. اوضاع در آن زمان داشت به سمت تشنج بین اتحادیهی میهنی کردستان و حزب دموکراتیک کردستان پیش میرفت، یعنی بین گروه جلال با گروه مسعود. از خلال سفر این هیئت فهمیدیم که آنها اصلا نمیدانستهاند در کردستان چه خبر است و وقتی شرایط کنگرهی ملی را و ارزش ما و حضور ما و امکانات ما در کردستان را دیدند شدیدا شوکه شدهاند، چون توقع چنین چیزی را نداشتند. در اینجا ترسشان شروع شد که نکند اوضاع از سیطرهشان خارج شود. از همان وقت بود که من پیشبینی کردم با سیا به مشکل بربخوریم.
در می 1994 درگیریهای مسلحانهای بین اتحادیی میهنی و حزب [دموکراتیک] کردستان آغاز شد. این بزرگترین فاجعه برای من و کنگرهی ملی و مخالفین عراقی بود.
فورا جلوی این ماجرا ایستادم و موفق شدم به درگیریها پایان دهم. همان وقت یک افسر آمریکایی که جزو مسئولین سیا بود با من تماس گرفت و پرسید: «چه کار میکنی؟»
جواب دادم: تلاش میکنم که درگیریها متوقف شود.
گفت: این وظیفهی تو نیست.
گفتم: این وظیفهی من است. ما در کردستان حضور داریم و اینجا مقر کارهای سیاسی و نظامی برای سرنگونی صدام است و اگر اوضاع جنگی بین نیروهای بزرگ وابسته به کنگرهی ملی در کردستان ایجاد شود، ما موفق نخواهیم شد. این برای ما یک قضیهی سرنوشتساز محسوب میشود که درگیریها متوقف شود تا بتوانیم کارهایمان را از سر بگیریم.
*و تلفن را قطع کردی؟
-بله. یک هفته بعد موفق شدیم [که درگیریها را متوقف کنیم]. طرفهای کرد از ما خواستند که کنگرهی ملی نقاط سیطره بر راهها ایجاد کند. خودشان هم بین خودشان سندی در مقر مسعود [بارزانی] تهیه کردند. دو طرف به صورت رسمی از کنگرهی ملی عراق خواستند که این وظیفه را به عهده بگیرد. آمریکاییها در جریان قرار گرفتند و رونالد نیومن (که بعدها سفیر آمریکا در افغانستان شد) از وزارت خارجهی آمریکا با من تماس گرفت و گفت: «پیامی دارم از طرف پیتر تارنوف، معاون وزیر خارجهی آمریکا در امور سیاسی.
پرسیدم: چه؟
گفت: میخواهیم برایت نامهای بفرستیم.
جواب دادم: نمیشود بفرستی اینجا، نامه را به دفتر ما در لندن بفرست و آنها، نامه را برای من خواهند فرستاد.
مدتی بعد نامه به دستم رسید و در آن آمده بود: ما نقش کنگرهی ملی عراق را قدر میدانیم و کنگرهی ملی را مأمور میکنیم [یعنی از او میخواهیم] که نقطه نظر آمریکا را در مورد منع درگیری بین طرفهای کرد، به آنها منتقل کند.
*آیا این به آن معنا بود که بین موضع دستگاه اطلاعاتی و موضع وزاتخارجه تفاوت وجود داشت؟
-بله. میخواستند به کردها بفهمانند که قضیه برای آمریکا مهم است. من نامه را بردم پیش استاد مسعود و گفتم چنین نامهای هست. گفت: من آمادهام که به صورت کامل با تو همکاری کنم.
سپس رفتم پیش کسرت [رسول]. او هم گفت که کاملا با تو همکاری میکنیم، چه کنیم؟
[کسرت رسول]
در 13 می توانستیم درگیریها بین دو طرف را خاتمه دهیم. بعد از آن بود که جلال طالبانی از خارج برگشت. کنگرهی ملی عراق اولین دیدار بین مسعود بارزانی و جلال طالبانی پس از آن درگیریها را در ژوئن 1994 در اربیل ترتیب داد. سپس ترکیهایها از آنها درخواست دیدار کردند و اهمیتی به کنگره ندادند.
*یعنی ترکیهایها نمیخواستند با کنگرهی ملی وارد گفتگو شوند؟
-[بله] چون کنگرهی ملی خواستار سرنگونی صدام بود. کمااینکه با کردها هم از حیث کرد بودن تعامل میکردند نه به عنوان یک طرف اصلی در بین مخالفین عراقی که خواستار سرنگونی صداماند.
*ترکیه میخواست با آنها از این حیث که کُردند وارد گفتگو شود؟
-دقیقا، نه به عنوان رهبرانی در جنگ برای سرنگونی صدام. البته ترکها با اکرداد تعامل داشتند و حزب دموکراتیک کردستان را با رساندن سلاح و پول و نیرو کمک میکردند تا با حزب کارگران کردستان [پ ک ک] در عراق بجنگند. خلاصه در این موضوع وقت صرف کردیم.
ادامه دارد ...
پینوشتها:
1-وزیر دلت، نوع خاصی از وزارت است که در برخی کشورها وجود دارد. این وزیر بعضا بدون داشتن وزارتخانه در هیئت دولت شرکت میکند و حق رای دارد. در کشورهای عربی، وزیر دولت از نظر اختیارات و منصب، پایینتر از وزیر تعریف میشود.
--------------------------------------
مترجم: وحید خضاب
نویسنده : لبیک
تاریخ : جمعه 95/1/13
زمان : 11:53 صبح