سفارش تبلیغ
صبا ویژن

این وبلاگ در ستاد ساماندهی پایگاههای اینترنتی به آدرس www.samandehi.ir ثبت شده است .

معرفی احزاب و جریانهای تأثیرگذار در انتخابات عراق-1
نظرات ()

نگاهی به جریان «ائتلاف شهروند» در انتخابات آتی پارلمان عراق

«ائتلاف شهروند» عراقی به رهبری «سیدعمار حکیم» از جمله جریان‌هایی است که در انتخابات آینده پارلمانی عراق سخنان بسیاری برای گفتن خواهد داشت.

خبرگزاری فارس: نگاهی به جریان «ائتلاف شهروند» در انتخابات آتی پارلمان عراق
به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در بغداد، کمتر از دو هفته به برگزاری سومین انتخابات پارلمانی عراق بعد از سقوط صدام باقی نمانده و احزاب و جریان‌های تاثیرگذار فعالیت‌های انتخاباتی خود را شدت بخشیده‌اند. با بررسی وضعیت گروه‌ها و جریان‌های فعال در عرصه سیاسی عراق در‌ می‌یابیم که 3 جریان شیعه، سنی و کُرد فرآیند سیاسی این کشور را در دست دارند.

جریان «ائتلاف شهروند» به رهبری «سید عمار حکیم» رئیس مجلس اعلای اسلامی عراق، ائتلاف «دولت القانون» به رهبری «نوری مالکی» نخست وزیر عراق، و نیز «جریانات صدر» شامل «کتله الاحرار»، «تجمع شراکه الوطنیه» و «طیار النخب» مهمترین و بانفوذترین جریان‌های شیعه را تشکیل می‌دهند.  جریان «متحدون» به رهبری «اسامه النجیفی» رئیس پارلمان عراق، «العراقیه العربیه» به رهبری «صالح مطلک» و ائتلاف «الوطنیه» به رهبری «عیاد علاوی» مهمترین جریان‌های اهل سنت را تشکیل می‌دهند.

در بین کُردها نیز 5 جریان «حزب دموکرات» به رهبری «مسعود بارزانی» رئیس منطقه کردستان عراق، «اتحادیه میهنی» به رهبری «جلال طالبانی»، جریان «گوران» به رهبری «نوشیروان مصطفی»، «اتحاد اسلامی»  به رهبری «محمد فرج» و نیز «جماعت اسلامی» به رهبری «علی باپیر» وارد عرصه انتخابات پارلمانی این کشور شده اند.

بر همین اساس خبرگزاری فارس در نظر دارد به منظور آگاهی و شناخت هر چه بیشتر انتخابات عراق، جریان های فوق را معرفی و وضعیت آنها را در عرصه سیاسی و انتخاتبات آینده عراق بررسی کند. آنچه در پی می‌آید نگاهی به جریان ائتلاف شهروند به رهبری سید عمار حکیم است که در انتخابات پارلمانی گذشته نیز موفقیت‌های چشم گیری داشت.

 

یکی از مهمترین جریان‌هایی که در انتخابات آینده پارلمانی عراق پیش بینی می‌شود، حضور قدرتمند و گسترده‌ای داشته باشد، جریان «ائتلاف شهروند» به رهبری «سید عمار حکیم» است.

خط مشی سه گانه ائتلاف شهروند

 «سید عمار حکیم»، رهبر «ائتلاف شهروند» عراق می‌گوید که خط مشی اصلاحی ما بر سه پایه استوار است:

اول آنکه عراق با اتحاد و یکپارچگی اداره شود، بدون فرصت حل بحران‌ها را از دست بدهیم. 

دوم آنکه نقشه قانونی شفاف و روشن برای بازنگری در ساختار حکومتی عراق ارائه شود.

سوم آنکه انقلابی اداری و واقعی در موسسات و دستگاه‌های دولتی عراق ایجاد کنیم.

به نظر می‌رسد، ائتلاف شهروند متشکل از ائتلاف مجلس اعلای اسلامی عراق و 18 حزب و تشکل دیگر از جمله «کنفرانس ملی عراق» به رهبری «احمد الچلبی» و «علی الدباغ»، سخنگوی دولت عراق و «جواد البولانی»، وزیر کشور عراق از جمله نیروهای عراقی تاثیر گذار در عرصه سیاسی است که در رهبری و سخنان و خطابه‌های خود تجدید نظر کرده است.

در انتخابات اخیر شوراهای استان‌ها این ائتلاف 78 کرسی را به دست آورد تا پس از ائتلاف دولت قانون به رهبری نوری المالکی، نخست وزیر عراق درصدد دستیابی به جایگاه گذشته خویش به عنوان بزرگ‌ترین و قدرتمندترین قدرت سیاسی در کشور باشد. چراکه این مجلس از زمان وفات «عبد العزیز الحکیم»، رهبر سابقش در آگوست 2009 میلادی با ضعف‌هایی مواجه شده بود، به گونه‌ای که در انتخابات پارلمانی سال 2010 تنها موفق به 35 کرسی شد.

از آن زمان، مجلس اعلای عراق در معرض تجدید نظر و بازنگری گسترده در ساختار خویش به رهبری عمار حکیم، رهبر جوانش قرار گرفت و این موجب شد تا انتقادات بسیاری از منتقدان این جریان در پارلمان که این جریان را به افراط گرایی و عدم موافقت با تشکیل دولت ائتلافی متهم کرده بودند، پایان یابد.

همچنین در برهه‌ای از زمان این جریان تلاش کرد تا خط مشی میانه‌رو‌تری پیش گیرد و رهبری سیاسی خود را توسعه دهد تا جریان‌های لیبرال را نیز در برگیرد و خطابه‌های خود را بیش از پیش بر «گفت‌وگو» و «آشتی ملی» متمرکز کرد.

نامزدهای مورد نظر ائتلاف برای نخست وزیری

 

کارشناسان بر این باورند که این جریان در انتخابات آینده پارلمانی عراق گزینه‌هایی را به عنوان جایگزین نوری المالکی معرفی خواهد کرد و در این خصوص به افرادی همچون «عادل عبد المهدی» و «باقر جبر صولاغ» و «احمد الچلبی» اشاره می‌کنند.

این جریان برخلاف بسیاری از جریان‌های دیگر عراق که به شدت از نوری المالکی انتقاد کرده‌اند، تلاش کرده، شدت لحن و انتقادات دیگران را نداشته باشد و ترجیح داده از انتقادهای شدید و بسیار صریح از نخست وزیر عراق دوری کند و به جای خصومت ورزی در این مرحله روابط خویش را با مالکی حفظ کند و به این طریق قدرت مانور خود را افزایش دهد. اگر چه این به معنای عدم انتقاد کامل از مالکی نیست.

این در حالی است که این جریان همانند جریان ائتلاف دولت قانون تلاش می‌کند، حمایت مراجع دینی عراق را به عنوان مهمترین قدرت روحی و اخلاقی حاکم بر جامعه عراق جلب کند.

در پنجم آوریل جاری ائتلاف شهروند عراقی آغاز فعالیت‌های انتخاباتی خود را با برگزاری مراسم بزرگ و با شکوهی متشکل از سفرا، مسئولان، خبرنگاران و چهره‌های سرشناس عراقی آغاز و پس از آن برنامه انتخاباتی خود را اعلام کرد که مهمترین ویژگی‌های آن «جدیت» و «دقت» و «پیچیدگی» بود که نشان می‌داد، این برنامه با دقت و وسواس بسیار ریخته شده است.

برنامه‌های جریان ائتلاف شهروند برای انتخابات

 

این برنامه موضوعات اقتصادی و رشد و توسعه تمرکز دارد و سیاست‌های جدیدی را در عرصه اقتصادی پیشنهاد می‌دهد که بر توجه به پیرامون و تجدید نظر در ساختار دستگاه‌ها و موسسات عمومی و متنوع کردن منابع درآمد و حمایت از بخش خصوصی و بهبود سیاست‌های نفتی است.

این جریان صرف نظر از اینکه بتواند به وعده‌های خود عمل کند یا خیر، برنامه‌های ارائه شده آن نشان می‌دهد که با جدیت بسیار زیادی وارد عرصه انتخاباتی عراق خواهد شد، به ویژه آنکه در اداره ستاد انتخاباتی‌اش بر افراد زبده و با تجربه تکیه کرده است.

- See more at: http://farsnews.com/newstext.php?nn=13930126000020#sthash.qHSgMnBO.dpuf




نویسنده : لبیک
تاریخ : شنبه 93/1/30
زمان : 9:32 صبح
سرهای بریده در «رقة»؛ قندهار سوریه+عکس
نظرات ()

تروریست‌ها با بریدن سرهای چندین شهروند سوری از جمله یک کودک 7 ساله در شهر «رقة»، آنها را آویزان کردند.
خبرگزاری فارس: سرهای بریده در «رقة»؛ قندهار سوریه+عکس
به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از پایگاه خبری «خبرپرس»، گروه‌های تروریستی در شهر «الرقة» سوریه با بریدن سرهای شهروندان سوری آنها را آویزان کردند.

 

بر اساس این گزارش، اتهاماتی که به این شهروندان زده شده و سپس این چنین وحشیانه اعدام شده‌اند، بسیار وحشتناک است. در میان سرهای آویزان شده، سر یک کودک هفت ساله نیز به چشم می‌خورد.

رقة یکی از مهمترین پایگاه‌های تروریست‌ها در سوریه است و در رسانه‌ها به قندهار سوریه معروف شده است. به طوری که تروریست‌های داعش در روستاهای اطراف آن مستقر شده‌اند و در آن آموزش می‌بینند و نیروهای جدید جذب می‌کنند.

 - See more at: http://farsnews.com/newstext.php?nn=13930128000413#sthash.BRDfU8JB.dpuf




نویسنده : لبیک
تاریخ : پنج شنبه 93/1/28
زمان : 3:28 عصر
شکار عامل شهادت خبرنگاران شبکه المنار+عکس
نظرات ()

نیروهای ارتش سوریه و رزمندگان حزب الله موفق شدند، یکی از تروریست‌هایی که موجب شهادت 3 نفر از خبرنگاران شبکه لبنانی المنار در روز دوشنبه شده بود، را شکار کنند.
 به گزارش فارس، نیروهای ارتش سوریه و رزمندگان حزب الله موفق شدند، یکی از تروریست‌هایی که موجب شهادت 3 نفر از خبرنگاران شبکه لبنانی المنار در روز دوشنبه شده بود، را شکار کنند.
 
این تروریست در همان جایی به هلاکت رسید که گروه خبری المنار به شهادت رسیده بودند.
 
هویت این تروریست شناسایی نشده است، اما از ظاهر وی چنین برمی‌آید که به نظر غیر سوری می‌آید.
 
تیم خبرنگاران شبکه المنار لبنان بعد از ظهر روز دوشنبه در حال پوشش تصاویر بازپس گیری شهرک معلولا در قلمون توسط ارتش سوریه هدف تیراندازی تروریست‌های تکفیری قرار گرفت که به شهادت «حمزه الحاج حسن» و «حلیم علوه»، دو خبرنگار و «محمد منتش» یک نیروی فنی تیم خبری المنار و زخمی شدن چند نفر دیگر از همکارانشان منجر شد.
 
المنار نوشته بود: این در حالی است که خودروهای تیم خبرنگاران کاملا آرم مخصوص داشته و تروریست‌ها به عمد آنها را هدف گرفتند.
 


 



نویسنده : لبیک
تاریخ : پنج شنبه 93/1/28
زمان : 2:57 عصر
شکست سنگین تروریست های مورد حمایت عربستان در قلمون در حومه دمشق
نویسنده : لبیک
تاریخ : پنج شنبه 93/1/28
زمان : 12:22 صبح
هلاکت بارزترین سرکرده تکفیری چچنی به دست ارتش سوریه در حلب+عکس
نظرات ()

نیروهای ارتش سوریه موفق شدند، در جریان عملیات‌های خود در حلب بارزترین سرکرده تکفیری چچنی را در این شهر به هلاکت برسانند.
خبرگزاری فارس: هلاکت بارزترین سرکرده تکفیری چچنی به دست ارتش سوریه در حلب+عکس
به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در دمشق، نیروهای ارتش سوریه در عملیات‌های خود و در چارچوب مبارزه با گروه‌های تکفیری تندرو و افراطی موفق شدند، یکی از سرکردگان چچنی برجسته و بارز این گروه‌ها را به هلاکت برسانند.

براساس گزارش‌های میدانی رسیده، نیروهای ارتش سوریه روز پنج‌شنبه گذشته موفق شدند، «ابو مهند چچنی»، فرمانده نظامی گروه تروریستی موسوم به «ارتش مهاجرین و انصار» را به قتل برسانند که اغلب عناصر آن را تروریست‌های چچنی تشکیل می‌دهند که با هدف مبارزه با ارتش سوریه و آنچه که آن را «جهاد» نامیده‌اند، وارد این کشور شده‌اند.

 

 

گفته شده که «ابو مهند چچنی» در حین نبردهای کوی «جمعیه الزهراء» در حلب حضور مستقیم داشته و به واسطه نیروهای ارتش سوریه به هلاکت رسیده است. وی از جمله برجسته ترین و بارزترین سرکردگان چچنی در حلب شمرده می‌شد.

در همین ارتباط صفحات اینترنتی وابسته به «جبهه النصره» نیز از هلاکت «ظافر الدبس» ملقب به «ابو مهند» در شهر البوکمال از توابع استان دیر الزور و در نزدیکی مرزهای عراق و سوریه خبر دادند که البته وی به دست داعش به هلاکت رسید.

 




نویسنده : لبیک
تاریخ : یکشنبه 93/1/24
زمان : 7:47 صبح
خاطرات خواندنی احمد چلبی از رژیم صدام، ایران، آمریکا و اشغال عرا
نظرات ()

جریان دیدار سران شیعه و سنی مخالف صدام با او ساعاتی پس از دستگیری‌اش/ سؤال از صدام درباره دلیل کشتن شهید صدر

 

 گروه بین‌الملل رجانیوز: در قسمت قبلی این سلسله مطالب (که ترجمه‌ایست از مصاحبه‌ی تفصیلی احمد چلبی درباره پشت پرده‌ی سیاست عراق و آمریکا و ایران در سال‌های اخیر) رسیدیم به نحوه‌ی چگونگی دستگیری صدام و کشته شدن پسرانش. ادامه مصاحبه را می‌خوانیم:

 
*بعد از دستگیریِ صدام چه شد؟
-بعد از آنکه خبر دستگیری صدام را رسانه‌ای کردیم، برمر با من تماس گرفت و درخواست کرد که با او برای دیدن صدام برم. من هم تعدادی از اعضای شورای رهبری را با خود بردم، دکتر عدنان باچه‌چی و دکتر عادل عبدالمهدی و دکتر موفق الربیعی. ژنرال سانچز فرمانده نیروهای آمریکایی حاضر در عراق و اسکات کاربنتر هم بودند.
به منطقه‌ی الخضراء [بغداد] رفتیم. از آنجا با یک هلی‌کوپتر به سمت فرودگاه بغداد راهی شدیم و از آنجا ما را به ساختمانی یک طبقه [در محوطه‌ی فرودگاه] بردند که روی دیوارش نوشته شده بود «امت واحد عربی، با رسالتی جاودانه» [امة عربیة واحدة، ذات رسالة خالدة؛ شعار اصلی حزب بعث] ظاهرا آنجا مقر حزب بعث بود و دور تادورش درخت بود و سربازان آمریکایی هم از آنجا مراقبت می‌کردند. وارد ساختمان شدیم. برمر پرسید: میخواهید صدام را از طریق تلویزیون مدار بسته ببینید؟
گفتم: نه ژنرال، بگذار بروم داخل. من جلوتر از آنها وارد راهرویی شدم که منتهی می‌شد به اتاقی که یک مترش همسطح راهرو بود و مابقی اتاق با ارتفاع  سی سانتی متر پایین تر از سطح راهرو، 5 متر دیگر ادامه داشت و عرضش هم سه متر بود.
وارد که شدم صدام را دیدم که روی یک تخت نظامی آمریکایی خوابیده و یکی از سربازان آمریکایی دارد بیدارش می‌کند.
سرش را که بالا آورد، مرا دید. یک صندلی برداشتم و در همان قسمت اتاق که مرتفع تر بودم گذاشتم و نشستم درست روبروی صدام. قط نیم متر فاصله بینمان بود. بعد هم بقیه پشت سر من وارد شدند. برمر و سانچز هم نزدیک دیوار در کنار در ایستادند و نگاه می‌کردند. من اصلا حرف نزدم، فقط صدام را زیر نظر گرفته بودم. دو چیز را در او او می‌دیدم: اول، جهلش نسبت به اوضاع جهانی و ملاک قدرتمندی جهانی، و دوم اینکه تصور واقعی از توزیع قدرت نداشت.
 
 
[دیدار احمد چلبی با صدام پس از دستگیری او]
 
*از کجا این را برداشت کردی؟
-از صحبت‌هایش، از نوع بیان کردن مطالب توسط او و تصوراتش از قضایای جاری. چیز دیگری که دیدم اینکه خیلی خودشیفته بود. صدام معتقد بود آنچه می‌کند صحیح است، بدون هیچ استدلال منطقی، و هر آنچه او نمی‌کند غلط است. چیزی که می‌دیدم موجب شد برای اوضاع عراق و بر 35 سالی که عراق تحت حاکمیت او سپری کرده بود تأسف بخورم. بگذار بگویم وقتی که [پس از سقوط صدام] وارد بغداد شدم از وضعیتش شوکه شدم. واقعا شوک بزرگی به من وارد شد. واقعا بغداد به نظرم شهری در سطحی دیگر [با آنچه باید باشد] رسید، انگار که وارد پایتخت یک کشور فقیر آفریقایی شده بودم.
 
*وقتی وارد اتاق شدید موفق الربیعی به صدام چه گفت؟
-[باخنده:] به صدام گفت: تو در دنیا و آخرت ملعونی. صدام هم به موفق گفت: ساکت شو خائن، مزدور.
 
*موفق [الربیعی] را می‌شناخت؟
-نه.
 
*تو را شناخت؟
بله. همین که وارد شدیم مرا شناخت. موفق گفت: من خائن و مزدورم؟ صدام هم جواب داد: بله، مگر جز این است که با اینها آمده‌ای؟ و به آمریکایی‌ها اشاره کرد.
 
*با [عدنان] پاچه‌چی هم حرف زد؟
-عدنان به صدام گفت: چرا از کویت خارج نشدی؟ صدام از من خواست حاضرین را معرفی کنم. گفتم: عدنان پاچه‌ی و دکتر عادل [عبدالمهدی] و موفق [الربیعی]. وقتی گفتم عدنان پاچه‌چی، صدام رو کرد به او گفت: دکتر پاچه‌چی تو یک زمانی [قبل از روی کار آمدن حزب بعث] وزیر خارجه عراق نبودی؟ او هم گفت: چرا. و بعد رو به صدام گفت: چرا وقتی از جنگ با ایران، پیروزمندانه خارج شدی[!!!] و همه دنیا با تو بودند و امکانات هم داشتی، از کویت خارج نشدی؟ چرا این کار را کردی؟
صدام هم جواب داد: دکتر عدنان، خود تو جزو مؤیدین این نبودی که کویت، جزئی از عراق است؟
در اصل دکتر پاچه‌چی، پیشترها کتاب خاطرات خود از حضورش در سازمان ملل را نوشته و در آن از موضع عبدالکریم قاسم که کویت، جزئی از عراق است دفاع کرده بود.
وقتی صدام آن جواب را داد، عدنان دستپاچه شد و گفت: آن برای خیلی وقت پیش است، خیلی وقت پیش.
من هم همه این صحنه‌ها را فقط نگاه می‌کردم و اصلا حرف نزدم.
 
 
 
[هیئت عراقی-آمریکایی بازدید کننده از صدام. از راست: عادل عبدالمهدی، عدنان پاچه چی، احمد چلبی، پل برمر، موفق الرُبَیعی]
 
*صدام با عادل عبدالمهدی حرف زد؟
-بله. موفق از او پرسید: چرا صدر را کشتی؟ 
صدام گفت: که؟ 
گفت: سید محمد باقر صدر و خواهرش بنت‌الهدی.
صدام گفت: صدر و آن مرد همه‌شان خیانتکار بودند و مستحق مرگ بودند.
عادل عبدالمهدی پرسید: عبدلخالق السامرائی را چرا کشتی؟
صدام گفت: عبدالخالق که بعثی بود.
 
*یعنی به تو چه ربطی دارد؟
-بعدش موفق پرسید: چرا همانطور که بچه‌هایت با آمریکایی‌ها جنگیدند تو نجنگیدی؟
صدا گفت: انتظار داری با این‌ها بجنگم؟
یعنی کسرشأن خود و مسخره می‌دانست. درحالیکه بقیه را دعوت و تحریک به جنگ و مرگ می‌کرد، ولی خودش را مجبور نمی‌دید که بجنگد و معتقد بود کاری که کرده درست است.
 
*برمر با او صحبتی نکرد؟
-نه. حتی یک کلمه هم نه.
 
*صدام ترسیده بود؟
-وقتی بیرون آمدیم ترسید.درخواست کرد که با آقای چلبی و دکتر پاچه‌چی صحبت کند. ایستادم، صدام آمد و گفت: «یعنی تمام شد؟ همین بود؟» 
 
*چیز دیگری هم موقع بحث گفت؟
-یک سری به اصطلاح کل کل. صدام مطمئن بود که آنچه انجام داده صحیح بوده است و نوعی تکبر داشت و هیچ بازبینی درباره آنچه رخ داده بود نمی‌کرد [و نیازی به آن نمی‌دید]. در آن دیدار گفت: «قبلا که گفتم با آمریکایی‌ها خواهم جنگید و الان دارم با آنها می‌جنگم.»
 
*یعنی با مقاومت؟ از سقوط بغداد حرفی نزد، از خیانت؟
-اصلا. همه‌ی چیزی که گفت این بود که با آمریکایی‌ها می‌جنگد.
 
*پس چطور [خطاب به موفق الربیعی] گفت که چطور انتظار داشتی با آمریکایی‌ها بجنگم؟
-منظورش شخص خودش بود؛ ولی از دیگران می‌خواست که بجنگند. او خودش را یک نماد [و رأس] حساب می‌کرد که لازم است از خطرات به دور باشد و امت را رهبری کند. و وقتی قضیه می‌رسید به شخص خودش، شخصا نمی‌جنگید.
بعد از گفتگو، آمریکایی‌ها کاغذ‌هایی که پیش صدام پیدا کرده بودند را آوردند که مربوط بود به مجموعه‌هایی که صدام برای مقاومت در برابر آمریکایی‌ها تشکیل داده بود. او هفت مجموعه در الکرخ وست در الروسان داشت. در آن اوراق اسامی آنها و تأمین مالی‌شان را تدوین کرده بود. طبق همان چیزی که ما حدس می‌زدیم (ما از قبل قضایا را پی گرفته بودیم) اکثر آنها از اعضای حزب بعث بودند ولی از آن درجه‌ای که اسامی‌شان چندان رسانه‌ای نبود.
 
*این شبکه دستگیر شدند؟
-آمریکایی‌ها آن برکه ها را برای ما آوردند. ما ‌می‌شناختیمشان و می‌خواستیم دستگیرشان کنیم. آمریکایی‌ها درباره آنها سؤال می‌پرسیدند. آن‌ها اعضای حزب بعث بودند و کارآیی و فعالیت چندانی نداشتند، ولی آمریکایی‌ها همه‌شان را دستگیر کردند. این‌ها سران آن شبکه بودند. ولی مقاومتی که [به مرور] در برابر آمریکایی‌ها ایجاد شد، این نبود. آنچه رخ داد، سیر دیگری داشت. قضیه زرقاوی و القاعدة ایجاد شد و در ابتدا هم به سفارت اردن حمله کردند، بعدش سرج دمیلو از سازمان ملل را کشتند و بعم هم سید محمد باقر حکیم را. همه اینها پشت سر هم در آگوست 2003 رخ داد و عملیات‌ها شروع شد. یعنی گروهی که صدام تشکیل داده بود ارتباط حقیقی‌ای با مسائل بزرگی که رخ می‌داد نداشت و اعضای حزب بعث که بودند، دعوت او را اجابت نکردند. آنها در دوره‌ای، یک سری گروه تشکیل دادند و بعد به القاعده و اسلامگرا ها متصل شدند و توانایی‌ها و تجربیات‌ [اطلاعاتی و نظامی و ...]شان را در اختیار القاعده و اسلامگرا‌ها قرار دادند.
 
*به عنوان یک عراقی چه حسی داشتی که همراه با آمریکایی‌ها آمده بودی و رئیس‌جمهور عراق را دستگیر‌شده می‌دیدی؟
-برای عراق احساس تأسف کردم. این مرد  35 سال بر عراق حکومت کرده بود و عراق را به این شرایط کشیده بود و ملت عراق به این درجه از خرابی و نابودی و محرومیت و فرصت‌های از دست رفته دچار شده بود. شدیدا احساس تأسف کردم، درحالیکه خرابی و نابودی‌ای که در نتیجه‌ی حکومت او بر سر عراق آمده بود می‌دیدم و با آنچه در کشورهای همسایه رخ داده بود مقایسه می‌کردم.
 
*روز اعدام صدام چه حسی داشتی؟
-من شخصا مخالف اعدام هستم. ولی عراقی‌های بسیاری حس کردند که با اعدام صدام به حق خود رسیده‌اند. طبعا همه عراقی‌ها نه، ولی اکثریت چنین حسی داشتند.
 
*در مورد روشی که اعدام شد چه؟
-باید به صورت بهتری انجام می‌شد. ولی موضوع این نیست. صدام از حق محاکمه در برابر خبرگان قانونی برخوردار شد. من خودم در اولین جلسه دادگاه او حاضر بودم. او هم متوجه حضور من شد. دادگاه را زیر نظر گرفتم و اینطور حس کردم که او هم حق دفاع از خود را داشت، ولی تیم وکلای او از جهت حقوقی واقعا بد بودند.
 
*موقع محاکمه‌ی او حس می کردی «دلت خنک شده است»؟
-ابدا. ابدا. من اساسا چنین احساساتی ندام. موازنه‌ی بین جرم و مجازات از نظر منطقی معقول است، ولی انسان از حالتی که با آن مواجه است متأثر می‌شود، همانطور که از جرائمی که صدام مرتکب شده بود متأثر می‌شود.
 
*برگردیم به دیدار با صدام.
-یکی از آمریکایی‌ها تصویری از من و صدام گرفته. دیدی‌اش؟ این تصویر در نشریه‌ی کنگره[ملی عراق] در صفحه اول منتظر شد. برمر از انتشار آن عصبانی شده بود. من البته خبر نداشتم. گروه ما این عکس را گرفته و منتشر کرده بودند، بعد از آن من دیگر خواستار دیدار با صدام نشدم. او درباره آنچه پشت سر خود گذاشته بود، مسئولیتی تاریخی داشت. در دوره حکمرانی صدام پول‌هایی وارد عراق شد که می‌توانست با آن پول‌ها حداقل به سطح ترکیه برسد، تازه اگر نگوییم به سطح یک کشور اروپایی دیگر. ولی عراق الان ویران شده است. ما از قضیه «نفت در برابر غذا» اطلاع داریم. در خلال هفت سالی که ین برنامه اجرا می‌شد اهتمام حکومت عراق این نبود که پول بیشتری برای خدمت‌رسانی به ملت به دست بیاورد، بلکه اهتمام اساسی‌اش این بود که بیشترین میزان پولی که می‌تواند را به صورت غیر قانونی (یعنی خارج از تصمیمات سازمان ملل) به دست بیاورد تا دستگاه‌های سرکوبگر و اطلاعاتی و سلاح‌هایش را تقویت کند. آیا می‌توانیم تصور کنیم که عراق در سال 2002 به میزان 6 میلیون دلار دارو وارد می‌کرد؟ این بد استفاده کردن از پول بود.
 
*منظورت این است که دارویی نبود؟
-بله، دارو نبود. اوضاع مردم خراب بود. حقوق یک معلم عراقی ماهانه فقط چند دلار بود. میزان بی‌سوادی گسترش یافته بود.
 
*درباره سقوط بغداد چه می‌گویی؟
-وقتی آمریکایی‌ها رسیدند ارتش عراق با جدیت نجنگید، عملیات‌هایی غیر نظامی صورت گرفت.
 
*آیا نبرد فرودگاه، بزرگنمایی شده است؟
-اتفاق بزرگی رخ نداد. البته درگیری رخ داد ولی درگیری عظیمی نبود و آمریکایی‌ها توانستند دوهزار قطعه تجهیزات زرهی را به مسافت 500 کیلومتر و بدون مواجه شدن با مقاومتی واقعی از کویت به بغداد منتقل کنند. ارتش عراق نجنگید، و اگر می‌جنگید (یعنی چیزی که بعد از اشغال رخ داد) آمریکایی‌ها خسارت‌ها و تلفات زیادی می‌دادند. 
یادم هست وقتی که در آگوست 2002 به عنوان یکی از مخالفین صدام با رامسلفد دیدار کردم، هم و غم اصلی او و مایزر این بود که ببینند آیا بغداد تجهیزات دفاعی مستحکم دارد یا نه و آیا ساکنینش در خیابان‌ها مقابل آمریکایی‌ها مقاومت خواهند کرد یا نه. ما دائما تأکید داشتیم و تأکیدمان هم درست بود که نه ارتش عراق و نه ملت عراق از صدام دفاع نخواهند کرد.
 
*آیا آمریکایی‌ها با برخی افسران عراقی ارتباطی داشتند؟
-ابدا.
 
*درباره فروپاشی ارتش عراق بگو.
-در روز 9 آوریل حتی یک پایگاه هم برای ارتش عراق نمانده بود، همه‌شان فرار کرده بودند. آمریکایی‌ها خیال می‌کردند که در جنگ ضد عراق پیروز شده اند، ولی این ملت عراق بود که خود را پیروز حساب می‌کرد. آمریکایی ها بر ملتی وارد شدند که نه تنها خود را شکست خورده نمی‌دید بلکه خود را پیروز محسوب می‌کرد. آمریکایی‌ها نفهمیدند چطور از این قضیه استفاده کنند. تفاوت زیادی بین روحیه ملت عراق در سال 2003 و ملت ژاپن در سال 1945 [در پایان جنگ جهانی دوم] بود. ژاپنی‌ها در آن سال خود را شکست‌خورده می‌دیدند فلذا به اطاعت از آمریکایی‌ها در هر موضوعی گردن می‌گذاشتند، ولی عراقی‌ها خود را به واسطه‌ی سقوط صدام پیروز می‌دیدند و وقتی آمریکا اعلام «اشغال» کرد، حس کرد که فریبش داده‌اند چرا که ملت عراق حساب می‌کرد آمریکایی‌ها برای «آزادسازی» آمده‌اند. این نکته‌ای است که آمریکایی‌ها تا همین الان هم نفهمیده اند. آمدند و خودشان را «اشغالگر» معرفی کردند.
 
ادامه دارد ...



نویسنده : لبیک
تاریخ : چهارشنبه 93/1/20
زمان : 6:17 عصر
داعش جریان آب فرات را باز کردند
نظرات ()

تروریست‌های دولت اسلامی عراق و شام موسوم به "داعش" پس از دو روز بستن جریان آب فرات، دوباره به سوی استان‌های مرکزی و جنوبی عراق باز کردند.
به گزارش  مشرق، منابع آگاه در استان الانبار اعلام کردند: به دنبال افزایش نگرانی از احتمال غرق شدن شهر فلوجه تروریست‌های داعش امروز بعد از ظهر جریان آب رود فرات را باز کردند.
 
داعشی‌ها یکشنبه گذشته یکی از مهمترین سدهای استان الانبار که در پنج کیلومتری فلوجه قرار دارد را برای اعمال فشار علیه استان های شیعه نشین و همچنین فشار بر مردم اهل‌سنت که حامی دولت هستند، اقدام به بستن رود فرات کردند.
 
این اقدام داعشی‌ها نه فقط منجر به غرق شدن چندین روستا و بخش در استان الانبار شد بلکه منجر به کاهش جریان آب در استان های کربلا و بابل گردید و دو نیروگاه برق این مناطق نیز به دلیل کاهش جریان اب از کار متوقف شدند.
 
دولت عراق دیروز تهدید کرده بود، دست به عملیات گسترده ای برای باز کردن جریان آب فرات خواهد زد.
 
این نخستین بار است که گروه داعش از حربه بستن آب علیه مردم عراق استفاده کرده است.
 
«اسماعیل محلاوی الدلیمی» فرمانده پلیس استان الانبار هدف از اقدام داعشی‌ها در بستن جریان آب فرات را نخست ضربه وارد کردن به اهل سنت مخالف خود و سپس جلوگیری از حمله سریع ارتش عراق به فلوجه بود.
 
اما تحلیلگران سیاسی و نظامی عراقی معتقدند: محاصره سه ماهه فلوجه توسط ارتش عراق مانع از فرار عناصر داعشی به شهرهای مجاور شده بود و آنها در این مدت متحمل فشارهای روانی و لجستیکی شدیدی شدند؛ لذا با بستن جریان آب فرات و باز کردن آن به مناطق حومه این شهر، ارتش عراق را مجبور به عقب نشینی از اطراف فلوجه کردند و در نهایت، فرصت را برای خروج تروریست ها از شهر فلوجه و انتقال به دیگر مناطق امن هموار کردند.



نویسنده : لبیک
تاریخ : سه شنبه 93/1/19
زمان : 8:37 عصر
دختر 16 ساله آلمانی به داعش پیوست
نظرات ()

اخیرا انتشار خبر سفر دختر 16 ساله آلمانی به سوریه و پیوستن وی به گروه‌های تکفیری جنجال بسیاری را در جوامع غربی به راه انداخته است.
خبرگزاری فارس: دختر 16 ساله آلمانی به داعش پیوست
به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در دمشق، گروهک‌های تکفیری با صرف هزینه‌های مالی هنگفت در کشورهای مختلف کلاس‌ها و دوره های آموزشی برای شستشوی مغزی افراد مختلف و جذب آنان برگزار می‌کنند که در جدیدترین مورد یک دختر 16 ساله آلمانی به داعش پیوسته است. 

پس از برگزاری  انتشار خبر سفر دختر 16 ساله آلمانی به سوریه و پیوستن به صفوف گروه‌های تکفیری که در این اواخر در صفحات مختلف اینترنتی منتشر شده، جنجال بسیاری را در کشورهای غربی به راه انداخته است، به ویژه آنکه هر روز بر تعداد این دختران و زنان افزوده می‌شود.

«من اکنون القاعده را دارم» جمله‌ای است که «سارا» برای دوستش به محض رسیدن به سوریه نوشت و این موجب بهت و حیرت همکلاسی‌هایش در شهر «کنستانس» در جنوب آلمان شد.

اما این پایان کار نبود، پس از آن یک دختر دبیرستانی دیگر که بیش از 15 سال نداشت نیز در صفحه فیس بوک خود نوشت که «از همسران خود در میدان‌های جهاد حمایت می‌کنیم و برای آنها مجاهد به دنیا می‌آوریم».

سارا طی تعطیلات زمستانی آلمان را به قصد سوریه ترک کرد و برای این کار نقشه دقیقی کشیده بود. وی امضای پدرش را مبنی بر رضایت وی از سفرش جعل کرده بود.

اما نکته مهم و جالب واکنشی بود که در قبال سفرش به سوریه صورت گرفته بود، چرا که وی پس از اعلام خبر سفر خود به سوریه با استقبال بسیاری مواجه و از جهاد وی در سوریه تقدیر شده بود.

«ام عزیز» نام جدیدی است که سارا برای خود برگزیده و در 4 ژانویه با مجاهدی آلمانی از اهالی «کواونیا» ازدواج کرده و به اعتقاد دولت آلمان آنها هر دو در سوریه در صفوف داعش حضور دارند و اطلاعاتی وجود دارد که نشان می‌دهد، سارا مستقیماً در مبارزات مشارکت دارد. 

منابع آلمانی می‌گویند، هم اکنون بیش از 270 تبعه آلمانی در سوریه حضور دارند.

چندی پیش نیز روزنامه دی‌ولت آلمان در گزارشی با اشاره به شستشوی مغزی جوانان این کشور توسط گروه‌های افراطی و تروریست اعلام کرد دختران جوان آلمانی برای ازدواج با جنگجویان سوریه عازم این کشور می‌شوند.

بعد از افزایش تعداد گزارش‌های مربوط به ناپدید شدن دختران جوان و عدم بازگشتشان به خانه،‌ نیروهای امنیتی آلمان این دختران را تحت پیگرد امنیتی قرار دادند.

روزنامه دی ولت فاش کرد بیش از 20 دختر نوجوان آلمانی به هدف ازدواج با تروریستها در سوریه به این کشور رفته اند.

دی ولت نوشت بعد از افزایش تعداد گزارشهای مربوط به ناپدید شدن دختران جوان و عدم بازگشتشان به خانه،‌ نیروهای امنیتی آلمان این دختران را تحت پیگرد امنیتی قرار دادند.

دراین راستا پلیس آلمان، گزارشی را از خانواده یک دختر به نام «سونیا» دریافت کردند که پدرش الجزایری و مادرش آلمانی است. پلیس بعد از تحقیقات و پیگرد امنیتی این دختر 16 ساله را به همراه مدارک تقلبی در جنوب آلمان بازداشت کرد.

بعد از بازجوئی از او مشخص شد وی قصد داشته است از آلمان به سوریه برود تا به دختران دیگری که پیش از وی به سوریه رفته اند ملحق شود. سونیا در بازجوئی گفته است بزرگترین آرزویش این است که همچون همسران پیامبر و همسران صحابه که در جنگها و درگیری‌ها در کنار همسرانشان بوده‌اند به جنگجویان سوریه بپیوندد.

 

سونیا همچنین گفته است او و همکلاسیهایش از طریق اینترنت جذب شده‌اند و مستقیم با کسی (عوامل جذب نیرو برای ارسال به سوریه) در ارتباط نبوده اند. زمانی که از سونیا سئوال شده است آیا درباره جهاد نکاح و دست به دست شدن در میان جنگجویان اطلاع دارد پاسخ داده است اینها همه دروغ است و صحت ندارد.

 

در این راستا روزنامه آلمانی داس بیلد هم گزارش داد مراکز امنیتی آلمان درباره این احتمال که آلمان به زودی با حملات تروریستی مواجه شود هشدار داده اند.

 

شمار جنگجویان آلمانی که در پایان سال قبل 200 نفر بوده‌اند به 300 نفر در اوایل امسال رسیده‌اند. در این راستا طبق گزارش دستگاههای اطلاعات امنیتی آلمان جنگجویان آلمانی در منطقه‌ای در شمال سوریه برای خود شاخه جنگجویان آلمانی را تشکیل داده‌اند.




نویسنده : لبیک
تاریخ : یکشنبه 93/1/17
زمان : 10:23 عصر
هلاکت سرکرده گروه مسلح «آزادگان شام» در ریف شمالی لاذقیه
نظرات ()

نبردهای ریف شمالی لاذقیه درحالی در مناطق مختلف آن ادامه دارد که گروه‌های مسلح شرکت کننده در نبردهای این منطقه از هلاکت سرکرده گروه «آزادگان شام» در جریان نبردهای امروز شنبه خبر دادند.
خبرگزاری فارس: هلاکت سرکرده گروه مسلح «آزادگان شام» در ریف شمالی لاذقیه
به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در دمشق، نبردهای سخت و شدید بین نیروهای ارتش سوریه و گروه‌های مسلح امروز شنبه نیز در منطقه مرزی «کسب» در ریف شمالی لاذقیه در حالی ادامه دارد که این گروه‌ها از هلاکت تعدادی از سرکردگان خود در جریان نبردهای امروز خبر دادند.

در این راستا جنبش آزادگان شام اعلام کرد که سرکرده خود به نام «انس الحلوه» ملقب به ابو مهاجر را در نبردهای کسب از دست داده است. خبر هلاکت الحلوه یک روز پس از اعلام خبر هلاکت سرکرده گروه مسلح موسوم به «شام الاسلام» یعنی «ابراهیم بنشقرون» ملقب به «ابو احمد المغربی» در کسب منتشر می‌شود.

همچنین گروه «اجناد شام»، وابسته به «جبهه اسلامی» روز گذشته جمعه نیز از هلاکت فرمانده نظامی خود در جریان درگیری با نیروهای ارتش سوریه در شهر ادلب در شمال غربی سوریه خبر داد و اعلام کرد که «ابو عبدالله طعوم»، سرکرده این گروه اطراف شهرک شیعه نشین «الفوعه» در ادلب کشته شده است.

در عرصه میدانی، ‌ارتش سوریه مواضع گروه‌های مسلح در روستای «غمام» در ریف شمالی کسب را هدف قرار داد و منهدم کرد، این درحالی است که دیگر یگان‌های ارتش سوریه نیز تلاش افراد مسلح برای نفوذ به تپه استراتژیک 45 را دفع کرد و 40 تروریست را به هلاکت رساند.

همچنین نیروی هوایی ارتش سوریه در چندین پرواز مواضع و مقرهای گروه‌های مسلح را در روستاهای جبل النسر، السوده، بیت شروقو و سد برادون هدف قرار داد و بیش از 35 تروریست را به هلاکت رساند و 75 نفر دیگر را زخمی کرد.




نویسنده : لبیک
تاریخ : شنبه 93/1/16
زمان : 7:58 عصر
خاطرات خواندنی احمد چلبی از رژیم صدام، ایران، آمریکا و اشغال عرا
نظرات ()

جزئیات نحوه دستگیری صدام و کشته شدن پسرانش از زبان تعقیب کننده‌ی او/ برخورد صدام در حین دستگیری

 

گروه بین‌الملل رجانیوز: در قسمت‌های قبل این سلسله مطالب (که ترجمه‌ایست از مصاحبه ی تفصیلی احمد چلبی سیاستمدار معروف عراقی با غسان شربل) مروری داشتیم بر روزهای آخر رژیم صدام و تحرکات مخالفینش و همچنینی یکی از تلاش‌های آمریکا برای سرنگونی صدام را هم مرور کردیم. با هم قسمت سوم را می‌خوانیم:

 
*برویم سراغ جریان دستگیری صدام حسین. درباره این قضیه و درباره کشته شدن عدی و قصی [پسران صدام] چه اطلاعاتی داری؟
-اول درباره موضوع صدام بگویم. ما می دانستیم که صدام [در جریان بمباران‌ آمریکایی‌ها] و آن طور که روز اول(یعنی 19 مارس) اعلام کردند، کشته نشده است. روز دوم هم به رستوران «الساعة» در منطقه‌ی المنصورة حمله کردند و گفتند که صدام را کشتند ولی این خبر هم صحیح نبود.
وقتی ما [پس از سقوط بغداد] به بغداد رسیدیم، بعثی‌ها و فرماندهان مدام می‌گفتند که برای همکاری آماده‌اند و «بطلنا» و «خلص» و «جانمان را حفظ کنید.» ما هم از آنها استقبال می‌کردیم و صحبت می‌کردیم و برگه‌ایی را می‌دادیم که امضا کنند.
در آن وقت تعداد از پرونده‌های دستگاه اطلاعات به دست ما رسید. آمریکایی‌ها می‌گفتند صدام کشته شده است. پنج ماه پس از آغاز جنگ سفری کردم به نیویورک و در آنجا با شورای روابط خارجی جلسه‌ای برگزار کردم که به صورت مستقیم هم از تلویزیون پخش شد. تام بروکو گفتگو را انجام می داد و از من درباره صدام پرسید، من هم گفتم که صدام زنده است و بین تکریت و الدور در رفت و آمد است و چند باری هم به سمت فرات رفته است.
این حرف‌ها به گوش کالین پاول (که آن‌وقت وزیر خارجه بود) رسید و ناراحتش کرد و او هم صحبتی داشت و اعلام کرد که «احمد چلبی هر روز یک حرف متفاوت می‌زند! اگر او می‌داند صدام کجاست پس لطف کند و به ما خبر دهد.» این حرف‌ها را با حالتی عصبی بیان کرد..
یکی از منابع ما در تکریت به ما خبر داد که یکی از بزرگان دار و دسته‌ی صدام در تکریت در یک خانه‌ی معین است، ما هم این را به آمریکایی‌ها خبر دادیم. ما یک دفتر هماهنگی مشترک با اطلاعات وزارت دفاع داشتیم و در این موضوع بین مان همکاری بود. 
هر طرفی  امکانات و داشته‌های خاصی در اختیارش بود. ما آن قضیه را روز 14 ژوئن به آمریکایی‌ها اطلاع دادیم ولی آنها روز 17 ژوئن سراغ آن خانه رفتند. در خانه فقط یک مرد با ریش بلند را پیدا کردند. پرسیده بودند عدی و قصی و عبد حمود کجا هستند؟ آن شخص خود عبد حمود بود که منشی صدام بود! این را فهمیده و دستگیرش کرده بودند. فردای آن روز همان منبع باز با ما تماس گرفت و گفت صدام حسین جایی بوده که با چشم جریان دستگیری عبد حمود را دیده است.
 
*یعنی صدام در خانه‌ی کناری بوده؟
-بله. وقتی که من در آمریکا بودم، صدام یک گروه محافظت حلقه‌ی اول داشت که از افراد برخی خاندان‌ها تشکیل شده بود. [بعد از سقوط هم] افسران محافظ عضو خانواده‌های المصلب و الحدوشی با او ماندند. طبق رسوم [عشیره‌ای] مسئولیت محافظت، وظیفه‌ی خاندان است. افراد تغییر می‌کردند و افراد دیگری می‌آمدند ولی اعضای این دو خانواده تا آخر باقی بودند. یکی از اعضای این دو خانواده جزو افراد محافظ حلقه‌ی نخست صدام بود. وقتی که من خارج بودم سراغ ما آمد و گفت: «من جزو گروه ویژه‌ی محافظت از صدام هستم. من سراغ شما آمده‌ام چون پسرم مننژیت دارد و باید درمان بشود، من هم می‌ترسم لو بروم.»
این فرد برای ما تعریف کرد که صدام روز 13 آوریل یعنی 4 روز پس از ورود آمریکایی‌ها از بغداد خارج شده و گفت: «سوار یک ماشین پیکآپ بودیم که صدام درحالی که یک دشداشه با چفیه عقال به سرش و پوششی روی صورتش بود، خودش ماشین را می‌راند و در مناطق مختلف بغداد می‌چرخیدیم. یک بار داشتیم از منطقه‌ی اعظیمه به کاظمیه می رفتیم، روی پل بودیم که دیدیم تانک‌های آمریکایی از روبرو می‌آیند فعاد بنا صدام ادراجنا 265. 
آخرین باری هم که صدام را دیدم در خانه‌ای در منطقه‌ی الدوره بود که صدام وارد پارکینگ خانه شد و با صاحبخانه صحبت کرد، بعدش هم برگشت و ماها که همراهش بودیم را جمع کرد و از ما خواست که برویم و مخفی شویم و به هر کداممان هم 5 میلیون دینار پول داد. و گفت که تا سه ماه دیگر یا با ما تماس خواهد گرفت یا خبری به ما خواهد داد.»
این فرد این قضایا را در ماه ژوئن برای ما نقل می‌کرد و نشان می‌داد صدام هنوز زنده است و 4 روز بعد از ورود آمریکایی‌ها [ و سقوط بغداد] از بغداد بیرون رفته است.
وقتی به بغداد برگشتیم جلسه‌ای با گروه خودمان داشتیم و در آنجا به این نتیجه رسیدیم که بهترین راه پیدا کردن صدام، این است که کسانی را بفرستیم تا گروه محافظ صدام را زیر نظر بگیرند چرا که آنها  جایی خواهند بود که صدام همانجاست. شروع به اجرای این طرح با هماهنگی دستگاه اطلاعات نظامی آمریکا کردیم. کسانی بودند که به مقر ما می‌آمدند و با هم تبادل اطلاعات می‌کردیم. و چقدر قضایا بود که در همین دوره کشف کردیم.
در همین اثنا، فرزندان صدام در خانه‌ای در موصل [به وسیله‌ی آمریکایی‌ها] کشته شدند. بگذار برایت داستانی عجیب را تعریف کنم. 
اوایل ماه سپتامبر 2003 ژنرال پترائوس که فرمانده تیپ 101 [هوابرد] ارتش آمریکا بود ما را دعوت به جلسه کرد. ما هم با ماشین به سمت موصل (که مقر تیپ در آنجا بود) رفتیم. در آنجا دستیار او، ژنرال هلمک به استقبالمان آمد (او الان [زمان انجام مصاحبه] مسئول آموزش نیروهای عراقی است). ژنرال هلمک در اثنای استقبال رو کرد به من و گفت: توانستیم با اطلاعاتی که از یک مخبر به دست آوردیم، کار عدی و قصی را یکسره کنیم.
از او توضیح خواستم، او هم گفت: یک نفر می آید سراغ یکی از گشتی‌های آمریکایی و می‌گوید عدی و قصی در منزل من هستند، بیایید بگیریدشان. گشتی آمریکایی او را به مرکز فرماندهی می فرستد و آن‌ها هم به او دستگاه دروغ سنجی متصل می‌کنند و تست می‌گیرند و او طبق نتیجه‌ی تست، مردود می‌شود، ولی این شخص سراغ یک سرجوخه می‌رود و دوباره تأکید می‌کند که عدی و قصی در منزل او هستند. این بار آن سرجوخه با او می‌رود.
 
*سرجوخه‌ی آمریکایی؟
-بله. آن سرجوخه همراه او می‌رود و وقتی در منزل او با عدی و قصی مواجه می‌شود تبادل آتش و تیراندازی و زد و خورد می‌شود و در نتیجه عدی و قصی کشته می‌شوند.
 
*یعنی تصادفی؟
-بله. ژنرال [هلمک] خودش می‌گفت اگر کار آن سرجوخه نبود، عدی و قصی فرار کرده بودند. صاحب آن خانه هم که خبر را داده بود جایزه‌ی ]تعیین شده‌ی] 25 میلیون دلاری را گرفت و به آمریکا رفت.
 
*عدی و قصی [در مدت مخفی بودنشان] به خارج از عراق هم رفته بودند؟
-بله. به سوریه رفته بودند. ابتدا رفته بودند به منطقه‌ی ربیعه در شمال غربی موصل در مرز عراق با سوریه. پول هم همراهشان بوده و از آنجا به سوریه داخل شده بودند و رفته بودند پیش عشائر عراقی که داخل سوریه هم قوم و خویش داشتند. آنجا ماشین گرفته و می‌خواستند به دمشق بروند ولی بعد از اینکه به حماة رسیدند بازگشتند. دو  مانده بودند و بعد هم به موصل بازگشتند که در آنجا کشته شدند.
 
*برگردیم به موضوع دستگیری صدام.
-ما اوضاع را زیر نظر داشتیم و آمریکایی‌ها هم درباره کارهایی که می‌کردیم از ما خبر می‌گرفتند. به آمریکایی‌ها گفتیم وقتی برای گرفتن صدام به جایی می‌روید شروع به گشتن می‌کنید، محل را سریع ترک نکنید، یعنی این طور نباشد که محل را نیم ساعت بگردید و بعدش هم بروید.
ما کسانی را داشتیم که دنبال صدام می‌گشتند. استاد کسرت رسول از «اتحادیه‌ی ملی کردستان» هم گروهی داشت که دنبال صدام می‌گشتند و همان‌ها در دستگیری برخی از فرماندهان نظامی [رژیم صدام] در موصل نقش داشتند. ما هم در دستگیری بیش از 16 نفر [از سران رژیم صدام] نقش داشتیم.
 
*این افراد جزو همان کسانی بودند که آمریکا اسمشان را [برای دستگیری] منتشر کرده بود؟
-بله از همان فهرست 55 نفره بودند.
 
*اینکه می‌گویی «ما نقش داشتیم» منظورت مخالفین است؟
-نه، منظورم «کنگره‌ی ملی عراق» [به رهبری خود چلبی[ است. ما حتی آخرین رئیس دستگاه اطلاعاتی عراق که اسمش جمال مصطفی بود و داماد صدام بود را هم دستگیر کردیم ولی آزاد شد و به  عراق رفت. او همسر حلا، دختر صدام بود. ما هر کسی را که از دار و دسته‌ی صدام دستگیر کردیم نه تنها اذیت نشد، بلکه جانش را حفظ کردیم و او را برای طی شدن مسیر قانونی تحویل دادیم. این نکته‌ی مهمی است.
 
*درباره نقش کسرت رسول [در دستگیری صدام؟] بگو.
-روز 13 دسامبر 2003 من در جلسه‌ی شورای رهبری بودم. تلفن زنگ خورد و گفتند که أراس کریم (که رئیس سیستم اطلاعاتی کنگره‌ی ملی عراق بود و در کارهای اطلاعاتی خبره بود) می‌خواهد با تو صحبت کند. پای تلفن رفتم، أراس کریم گفت: «خبرهایی دارم، کسرت با من تماس گرفته و گفته که آمریکایی‌ها صدام را دستگیر کرده‌اند.»
پرسیدم مطمئنی؟ جواب داد بله.
من هم فورا با اسکات کاربنتر که در رأس هیئت حاکمه‌ی دور و بر پل برمر بود تماس گرفتم. پرسیدم: چرا به ما نگفتید که صدام را دستگیر کرده اید؟
گفت: داری شوخی می‌کنی؟
گفتم: نه. شما صدام را البارحة در منطقه‌ی الدور دستگیر کرده‌اید.
جواب داد که درباره این موضوع اطلاعی ندارد.
گفتم: من ساعد دوازده با پل برمر قرار جلسه دارم و قضیه را می‌فهمم.
رفتم به قصر [مقر حکومت برمر]. اسکات مرا که دید لبخندی زد و دست‌هایش را بالا آورد و گفت: ارتش قبل از این که آزمایش الحمض النووی انجام دهد و مطمئن شود که فرد دستگیر شده صدام است، به ما هم خبر نداده بود.
این قضیه در روز 13 دسامبر 2003 بود، من هم برگشتم و به سخنگوی کنگره‌ی ملی گفتم که خبر دستگیری صدام را به رسانه‌ها بدهد. بدین ترتیب ما اولین کسی بودیم که خبر را اعلام کردیم.
 
*صدام چطور دستگیر شد؟
-خبر به آمریکایی‌ها رسیده بود.
 
*کسرت رسول در این دستگیری هم نقش داشت؟
-او موضوع را دنبال کرده بود و گروه مرتبط با او شاهد دستگیری هم بودند. کسرت به صدام نزدیک شده بود، کما این که ما نزدیک شده بودیم. هم گروه ما و هم گروه او شاهد دستگیری صدام و انتقالش با هلی‌کوپتر بودند.
 
*ولی چه کسی اطلاعات درباره جایی که مخفی شده است را به آمریکایی‌ها داده بود؟
-این قضیه توسط شخصی از المسلط به اسم محمد ابراهیم یا ابراهیم محمد المسلط که جزو گروه محافظین صدام بود رخ داده بود. آمریکایی‌ها او را یک هفته قبل دستگیر کرده بودند و او هم به آنها گفته بود که صدام آنجاست. آمریکایی‌ها هم به آن خانه رفته و شروع به گشتن کرده بودند ولی کسی را پیدا نکرده بودند. ولی به توصیه ما عمل کرده و زود محل را ترک نکرده بودند. 
یکی از سربازان متوجه سیم برقی شده بود که رویش پوشانده شده است، مسیر سیم را دنبال کرده بود دیده بود که وارد یک حفره می‌شود. این سیم برق برای دستگاه تهویه هوا بوده است. وارد آن حفره می‌شوند و می بینند که داخل آن یک حفره‌ی دیگر هم هست و صدام را در آن حفره‌ی دوم دستگیر می‌کنند. همراه صدام برخی اوراق و هفتصد هزار دلار پول و چند مسلسل و یک هفت‌تیر بوده است. اسلحه را به رویش می‌گیرند و او هم (که ریش بلندی‌داشته) می‌ گوید: من صدام حسین، رئیس جمهوری عراق هستم.
 
*مقاومتی نکرده بود؟
-ابدا. از حفره بیرون می‌کشندش. این قضیه در روز 12 دسامبر رخ داده بود. بعد از این که او را می گردند و دندانش را بررسی می‌کنند [جهت عملیات کشف هویت قطعی] او را  با یک هلی‌کوپتر به فرودگاه می‌فرستند.
 
*یعنی روایتی که می‌گوید او را داخل حفره دستگیر کرده‌اند صحیح است؟
-البته او در آن حفره زندگی نمی کرده، بلکه در آن خانه زندگی می‌کرده است ولی کسانی را داشته که تا می‌دیدند نیرویی می‌خواهد به خانه بریزد به او خبر می داده‌اند و او هم داخل حفره می‌رفته است.
 
 
ادامه دارد ...
 
مترجم: وحید خضاب



نویسنده : لبیک
تاریخ : پنج شنبه 93/1/14
زمان : 11:11 عصر




.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.

Reba.ir

کد بارشی


رفتـــ 25
تحلیل آمار سایت و وبلاگ